167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان محتشم کاشاني

  • خاکساراني که بر رود علي بستند آب
    گو نگه داريد آبي کاتش او را در قفاست
  • يا ملاذالمسلمين در کفر عصيان مانده ام
    از خداوندم اميد رحمت و چشم عطاست
  • يا اميرالمؤمنين از راندگان درگهم
    وز در آمرزگارم گوش بر بانک صلاست
  • يا امان الخائفين اينجا پناه آورده ام
    وز تو مطلوبم حمايت خاصه در روز جزاست
  • يا ولي الله گداي آستانت محتشم
    بر در عجز و نياز استاده بي برگ و نواست
  • امسال نيست زمزمه اي در جهان ولي
    کو آن نواي زاري و آن ناله هاي زار
  • امسال اشگها همه در ديده هاست جمع
    اما روان نمي کندش يک سخن گذار
  • وز خاک او علم نور ميرود
    سوي فلک چو شعله خورشيد در غبار
  • در خدمت رسول بر اطراف منبرش
    ارواح انبياء همه با چشم اشگبار
  • بر فقره سخنش کرده آفرين
    در نقل هاي نوحه او شاه ذوالفقار
  • بر حسن ندبه اش حسن از چشم قطره ريز
    کرده هزار در ثمين بر سمن نثار
  • با آن که در بهشت نمي باشد آتشي
    رضوان ز غم نشسته بر آتش هزار بار
  • روزي که ما رسيم باو وز عطاي حق
    از زندگان خلد نيابيم در شمار
  • آن روز در قضاي عزاي شه شهيد
    چندان کنيم نوحه که افتد زبان ز کار
  • نخلي که در حديقه جنت به دل نداشت
    از دوستان بريد و درين بوستان نماند
  • مه سينه مي کند که چه پاينده اختري
    از دستبرد حادثه افتاد در وبال
  • ماهي که کلک صنع به تصوير روي او
    در هم شکست رونق صورتگران چين
  • واحسرتا که گنج گران مايه اي چنان
    با آن شکوه و کوکبه در خاک شد دفين
  • در قصد او که جان جهانش طفيل بود
    تيغ اجل چگونه برون آيد از نيام
  • با شخص فتنه بس که قضا بود متفق
    در کار کينه بس که قدر داشت اهتمام
  • در قتل خود کند فلک غافل اهتمام
    روزي اگر به اين عمل خود گمان برد
  • خون بارد از سحاب اگر در عزاي او
    آب از محيط چشم مصيبت کشان برد
  • شاه خيبر گير اژدر در امام بحر و بر
    ناصر حق غالب مطلق اميرالمؤمنين
  • چرخ را بر آستانت پاسباني التماس
    عرش را در بارگاهت پاسباني ملتمس
  • ور کند از مهتران عزت ستاني قهر تو
    سدره در چشم الوالابصار خوار آيد چو خس
  • همتت لعل و زمرد در کنار سائلان
    آن چنان ريزد که پيش سائلان مشت عدس
  • روز کين از پردلي گردان نصرت جوي شد
    مرغ روح از شوق جانبازي نگنجد در قفس
  • آن که زير پاي موري رفته در راهت نمرد
    دايه از جاه سليماني فزونتر يافته
  • بر سپهر دولت آن نجمي که روشن گشته است
    صد چراغ از پرتوت در دودمان مصطفي
  • در رياض عصمت آن نخلي که از پيوند توست
    ميوه هاي جنت اندر بوستان مصطفي
  • سايه تيغت که پهلو مي زند در ساق عرش
    ز افتاب فتنه آمد سايبان مصطفي
  • گر نباشد حرمت شان نبوت در ميان
    فرق نتوان کرد شانت را ز شان مصطفي
  • اين گمان دارم ولي کز دولت مداحيت
    هست نام علي در خاندان مصطفي
  • در رکوع انگشتري دادي به سايل گشته است
    مهر منشور سخايت يا اميرالمؤمنين
  • گشته تسبيح ملک آهسته هر گه در نماز
    بوده رازي با خدايت يا اميرالمؤمنين
  • روز رزم افکند در سرپنجه خورشيد راي
    پنجه ماه لوايت يا اميرالمؤمنين
  • يافت از دست ولايت فتح بر فتح ديگر
    دست در حبل ولايت يا اميرالمؤمنين
  • جان در آن حالت که از تن مي برد پيوند هست
    آرزومند لقايت يا اميرالمؤمنين
  • آن ستون کز پشتي اوقايمندار کان عرش
    در حريم کبريا رکني ز ارکان شماست
  • اژدهايي کز عدو گنج بقا دارد نهان
    چون عصا در دست موسي چوب دربان شماست
  • پيکرت گنج نجف نورت در گردون شرف
    مرغ روحت از شرف عنقاي قاف احترام
  • دين پناها پادشاها ملک دين را بيش ازين
    مي تواني داد در تاييد حق نظم نظام
  • راست گويم هست از دست مخالف در عراق
    بر بزرگان حسيني مذهب آسايش حرام
  • وقت تحرير گناه دوستان او عجب
    گر بجنبد خامه در دست کرام الکاتبين
  • طول ايام شفاعت کم نبود اما خدا
    بيشتر کار گنه کاران در ايام تو ساخت
  • جاي آن کافر که در ميزان نهندش حب تو
    دوزخي باشد که باشد هم ترازوي بهشت
  • گر نباشد در کفت جام سقهيم ربهم
    هيچ کس لب تر نسازد بر لب جوي بهشت
  • رحمتت گر دل بجا بنداري دوزخ نهد
    در دل افروزي زند پهلو به پهلوي بهشت
  • سکه حکمت نمايان تر زدند از سکه ها
    داورت چون داد در ملک ولايت داوري
  • در ره دين علم منصور گشت آخر که يافت
    منصب حکم نبوت بر امامت برتري