167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان محتشم کاشاني

  • آن تن که بود پرورشش در کنار تو
    غلطان به خاک معرکه کربلا ببين
  • خاموش محتشم که ازين شعر خونچکان
    در ديده اشگ مستمعان خون ناب شد
  • بهر خسي که بار درخت شقاوتست
    در باغ دين چه با گل و شمشاد کرده اي
  • ناگهان برخاست ظلماني غباري از جهان
    کز سوادش در سياهي شد زمين و آسمان
  • ناگهان در شش جهت شد وحشتي کز دهشتش
    طايران قدسي افتادند زين هفت آسمان
  • حيف از آن خاقان قيصر چاکر کسري غلام
    کانچه ممکن بود بودش در جهان الا نظير
  • حيف از آن تمکين که در اوقاف عالم گيريش
    گوش چرخ چنبري نشنيد بانگ داروگير
  • حيف از آن تدبير عالم گير کز تاثير آن
    بود در طوق اطاعت گردن چرخ اسير
  • حيف از آن پرگاردار مرکز عالم که بود
    در جهان نازان به دور او سپهر مستدير
  • اهتمامش گرچه در دهر از يد عليا نهاد
    بارگاه سلطنت را پايه بر چرخ برين
  • کرد ناگه همتش آهنگ ماواي دگر
    در جهان چتر همايون کند و زد جاي دگر
  • حلقه بر گرد ستون بارگاه من زنيد
    جاي در پاي سرير عرش ساي من کنيد
  • هرکجا آرام گيرد سائلي در راه خير
    از شتاب عزم بي آرام من ياد آوريد
  • گشته در مصر ارادت عشق را بازار گرم
    مژده يوسف به اين بازار کي خواهد رسيد
  • کاش چندان مهلتم بودي که يک دم ديدمي
    در جهان سالاري راي جهان سالار او
  • يارب آن ظل همايون در جهان پاينده باد
    وين زمان امن تا آخر زمان پاينده باد
  • نه مشفقي که شود بر هلاک من باعث
    نه مونسي که کند در فناي من امداد
  • چرا تو جامه نکردي سياه در غم من
    چرا تو خاک نکردي بسر ز ماتم من
  • در يگانه من از چه ساختي دريا
    کنار من ز سرشک و خود از ميان رفتي
  • تو را چه جاي نمودند در نشيمن قدس
    که بي توقف ازين تيره خاکدان رفتي
  • بيا ببين که که فلک از غم جواني تو
    چو آتشي زده در خرمن جواني من
  • اميد بود که روز اجل رود در خاک
    به اهتمام تو جسم ستم کشيده من
  • تو را سپهر ملاعب گران بها چون يافت
    ربود از منت اي در شاه وار دريغ
  • غبار خط تو تا شد نهان ز ديده من
    ز آهم آينه ديده در غبار بماند
  • خبر ز حالت ما آن برادران دارند
    که جان به يکديگر از مهر در ميان دارند
  • هلاک محتشم از زيستن به هست اما
    اجل مضايقه اي مي کند در آن چکنم
  • گلي که بي تو بپوشد لباس رعنائي
    ز دست حادثه اش چاک در گريبان باد
  • درين بهار اگر سبزه از زمين بدمد
    چو خط سبز تو در زير خاک پنهان باد
  • زلال رحمت حق تا بود بخلد روان
    روان پاک تو در جنت العلا بادا
  • در آفتاب غمم گرچه سوختي جانت
    به سايه علم سبز مصطفي بادا
  • که اي شراب اجل کرده در جواني نوش
    بيا و از کف حورا مي طهور بنوش
  • هرکجا گنجي که گنجور وجودش پاس داشت
    شد به خاک تيره يکسان در خراب آباد تو
  • زبده ناموسيان دهر خان پرور که زد
    در ازل پروردگارش سکه عصمت به نام
  • در گلستان چون نسيم از سنبل افشاند غبار
    از نسيم جعد مشگ افشان من ياد آوريد
  • چشم نرگس چون شود در فتنه سازي بي حجاب
    از حجاب نرگس فتان من ياد آوريد
  • سرو چون نازد به خوبي در بهارستان ناز
    از سهي سرو نگارستان من ياد آوريد
  • رفتي و آويخت آن دلها به موئي روزگار
    کز قبايل در خم موي دلاويز تو بود
  • رستخيزي کز قيامتش صد قيامت بيش خاست
    در دم آخر وداع وحشت انگيز تو بود
  • وانکه گردش صد پرستار از قبايل بيش بود
    ماند در زندان محرومي تن تنها دريغ
  • تا که در نازک مزاجيهاي جان سوزش کند
    سازگاري با مزاج و همرهي با خوي او
  • تا که وقت تندخوئي چاره سازيها کند
    در تسلي کاري خوي بهانه جوي او
  • از مصيبت گريه بر پير و جوان مي افکند
    ديدن طفلان ديگر شاد در پهلوي او
  • واي کز سنگيني بار سر اندوه گشت
    سوده در عهد طفوليت سر زانوي او
  • در مزارستان عام از پرتو همسايگي
    جسم پرنورش چراغ صد هزاران گور باد
  • کلک رحمت هر تحرک کز پي غفران کند
    آيتي از مغفرت در شان او مسطور باد
  • اينک مرقد انور که صندوق فلک
    پيش او با صد هزاران در و گوهر بي بهاست
  • اينک خفته در خون گلبن باغ بتول
    کز شکست او چو گل پيراهن حور اقباست
  • اين حبيب ساقي کوثر وصي بي سراست
    کز عروس روزگارش زهر در جام بقاست
  • اين سرافراز بلنداختر که در خون خفته است
    نايب شاه ولايت تاج فرق اولياست
  • اين در رخشنده گوهر کاين مقامش مخزنست
    درة التاج شه دين تاجدار هل اتاست