نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
اشتر نامه عطار
راه من بنماي
در
اين جايگاه
زانکه استادم بود
در
ره پناه
گر مرا
در
گردش آيد
در
نهاد
من نخواهم اين همه بي اوستاد
راه رو
در
ره ممان اي پرده باز
تا نگردد
در
عقوبت ره دراز
اي دريغا قدر خود نشناختي
عمر هرزه
در
صور
در
باختي
کي بياران دگر من
در
رسم
اين چنين حيران بمانده
در
پسم
در
کمال عز هرگز کي رسم
من ندانم تا
در
آنجا کي رسم
از براي چه
در
اينجا آمدي
در
نبود و بود پيدا آمدي
گر نکواستي تو
در
اين جايگاه
بو که ناگاهي بري
در
پرده راه
ناگهان يک روز همچون تو براه
در
رسيد از دور
در
آن جايگاه
راز من از پرده
در
بيرون فکن
زار بکشم آنگهي
در
خون فکن
چند باشي پرده باز و پرده
در
پرده بردار و مرا
در
خود نگر
جان خود ايثار سازم
در
رهت
تا شود آسان مرا
در
درگهت
اي عيان تو نهان
در
پرده ها
روي خود کرده عيان
در
پرده ها
خلق کلي
در
تو حيران مانده اند
در
درون پرده پنهان مانده اند
کيست تا نه وي چو خود دربازد او
در
مقام عشق خود
در
بازد او
اولي
در
ظاهر و
در
باطني
ليک اينجا ظاهري و باطني
خواست دارم تا مرا
در
روي خود
راز پيدايي کند
در
سوي خود
جان خود
در
بازو بيش از اين مگو
راز ما
در
پرده چنديني مجو
در
گمان و
در
يقين افتاده بود
سر بسوي راه کل بنهاده بود
چند خواهي بود جان
در
باز تو
در
وصال جان جان مي ناز تو
چند سازي قصه راه دراز
چند باشي
در
نشيب و
در
فراز
گرچه اکنون
در
درون پرده
پاي تا سر
در
درون پرده
معرفت ره
در
سلوکت آورد
تا مگر ره
در
دلوکت آورد
آنچنان مشتاق آمد
در
وجود
بود اما
در
صور پنهان ببود
آتش طبعيت ره زن تن شده
در
ميان جسم
در
هر فن شده
اي دريغا آتشت
در
بسترست
جاي تو
در
آتش و خاکسترست
عاشقان
در
آتش معني شدند
نه چو تو
در
آتش دعوي شدند
چونکه ابراهيم
در
آتش فتاد
در
ميان آتش او بس خوش فتاد
هر که او
در
آتش مطلق شود
در
زمان آواز از آنجا بشنود
ليک خود راکل کل
در
کل بيافت
گرچه
در
پرده بسي او ذل بيافت
آينه چون
در
درون پرده است
نور خود کلي
در
آن گم کرده است
زود
در
آئين خود
در
ساز شو
يک دمي با آينه همراز شو
آينه چون
در
گل و تاريک هست
لاجرم رخ را نه بيني
در
نشست
گر کسي
در
راه خواهد رفتن او
هم سخن
در
راه خواهد گفتن او
ايستاده
در
بر آن پرده او
دم بدم ميکرد
در
خود پرده او
روي پيرش بر مثل چون ماه بود
در
درون پرده
در
آگاه بود
در
چکيدي خون ز جوهر ناگهان
محو گشتي خون جوهر
در
زمان
پرده بر
در
وارهان اي پرده
در
پرده از کارم برافکن بي خبر
شد زبانش لال از آن گفت سؤال
در
تفکر مانده بود و
در
خيال
در
نظر آنجا بماند او اي عجب
تن ضعيف و زار مانده
در
تعب
راه رو
در
حيرت آنجا گشت گم
خويش را
در
خويشتن ميکرد گم
پير
در
ساعت
در
آنجاگه بسوخت
اندر آن آتش بکلي برفروخت
نيست
در
هستم يقين اندر عيان
هم جهاني نه جهانم
در
جهان
در
تو گم گشتم تويي اکنون مرا
در
درون تو شدم بيرون مرا
در
نهاني من عيان مي بينمت
در
عياني جان جان مي بينمت
در
وجود و
در
عدم کلي شدم
اين زمانه بي عدد کلي شدم
هيچ
در
دستم ولي
در
دست من
از فراق بيخودي هم مست من
هستم اسرافيل و صورم
در
دمست
افکننده صورتم
در
دم دمست
در
وجودم از عدم دارم الم
در
دلم دارم کرم اما عدم
چون نبودم من تو بودي
در
جهان
هم نبودي محدث و
در
جان نهان
صفحه قبل
1
...
224
225
226
227
228
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن