167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

تذکرة الاوليا عطار

  • ... تو را هنوز خلوت در پيش است تا در خلا ديگر گونه اي و در ملا ديگر ...
  • ... گفت: «تمامي بندگي در آزادي است و در تحقيق بندگي، آزاد(ي) تمام ...
  • ... بيرون آيم. چون در بگشادم، جواني ديدم گليمي پوشيده و بر در سراي ...
  • سر را در جان به زندان کرد، جان را در دل محبوس گردانيد و دل را در ...
  • آن گه اسرار در من پديد آمد. پس گفتم: «تو که اي؟». گفت: «من در ...
  • ابوعمرو گفت: در ابتداء توبه کردم در مجلس ابوعثمان، مدتي در آن ...
  • ... گفت: «مرد را اول در ميدان علم جويند، آنگاه در ميدان حکمت، آن ...
  • درويش گفت:«در بغداد بودم و خاطرم متعلق حج بود، در دلم آمد که ...
  • و گفت: «شرف در تواضع است و عز در تقوي و آزادي در قناعت ». و گفت: ...
  • دولت در عدم تعبيه است و شقاوت در وجود، راه عدم در قهر است و راه ...
  • و گفت: «مريد در اول قدم مختار بود، چون بالغ شود اختيارش نماند. ...
  • اسرار نامه عطار

  • نکو گوئي نکوگفتست در ذات
    که التوحيد اسقاط الاضافات
  • به استغنا اگر فرمان در آيد
    همه اوميد معصومان سرآيد
  • چو در گهواره گور اوفتاديم
    چو طفلان مادران عالم بزاديم
  • دلي داري تو در انگشت رحمن
    مبين انگشتري همچون سليمان
  • ترا چون ماه شد انگشتوانه
    زدي انگشت در چشم زمانه
  • چراغ چار طاق هشت باغي
    شب معراج در شب چراغي
  • بهشت آراسته در بر گشاده
    تتق آويخته مسند نهاده
  • مشام انبياي برگزيده
    درو نرسيده تا در او رسيده
  • سواره انبيا از ره رسيده
    پياده در رکيب او دويده
  • نشسته قدسيان در ديدبانيش
    که تا بويي بيامد از معانيش
  • نبي را در امامت پيش رفته
    توانگر آمده درويش رفته
  • زدريا گرچه بالايي گزيدي
    وليکن در کمال خود رسيدي
  • اگر روشن کني آيينه دل
    دري بگشايدت در سينه دل
  • جهاني گنج در چاهي نهادند
    جهاني کوه بر کاهي نهادند
  • اگر عاشق نماندي در جدايي
    نبودي عشق را هرگز روايي
  • اگر در عشق نبود انتظاري
    نماند رونق معشوق باري
  • بلاشک اختيار اوست اعظم
    که نبود علتي در ما تقدم
  • زهي عطار در اسرار راندن
    مسلم شد ترا گوهر فشاندن
  • درو ديوار ايشانند جمله
    ولي در پرده پنهانند جمله
  • چو محجوبند ايشان در عذابند
    ميان آتش سوزان خرابند
  • که ناگه باد تندم در زماني
    بيندازد جهاني تا جهاني
  • هزاران ذره سر گردان بماندست
    ولي خورشيد در ايوان بماندست
  • زهي درياي پر در الهي
    که ننشيند برو گرد تباهي
  • همه در پرده حيرت بماندند
    به زير قبه غيرت بماندند
  • فريدونان زره مرکب براندند
    بجز گاوان در اين اولا نماند
  • ز دوري بوي بريان شنيدي
    چو برياني بديدي در رميدي
  • برو بشتاب تا آخر زجايي
    بگوشت آيد آواز در آيي
  • سيه رويي سياهي پيشت آرد
    سپيدي در فروغ خويشت آرد
  • خيالست آنچ دانستي و ديدي
    صدايست انچ در عالم شنيدي
  • اگر در راه دين گرديت بودي
    زنامردي خود درديت بودي
  • بجز نقشي نبيني از جهانش
    بجز بادي نبيني در ميانش
  • دريغا جوهرت در تنگ پرده
    بزنگار طبيعت رنگ برده
  • نه چندانست در پرده شگفتش
    که بر انگشت بتواني گرفتش
  • مگر مي کرد درويشي نگاهي
    درين درياي پر در الهي
  • بماند اندر عجايب روزگاري
    که در پرده عجايب ديد کاري
  • نيابي در درياي معاني
    وگر يابي هم آنجا غرقه ماني
  • گهي زنار ترسايان ببستيم
    گهي در دير ترسايان نشستيم
  • دلم در روز بازار زمانه
    نزد تير مرادي بر نشانه
  • خوشستي زندگاني و کيستي
    اگر نه مرگ ناخوش در پيستي
  • اگر کاميست در کام بلاييست
    وگر گنجيست زير اژدرهاييست
  • رهي جويي بفکرت همچو مردان
    بگردي در مضيق چرخ گردان
  • بسر بردي به غفلت روزگار
    مگر در گور خواهي کردکاري
  • زيان روزگار خويش ماييم
    حجاب خويشتن در پيش ماييم
  • چرا خود را بسختي درفکندي
    بدست تيره بختي در فکندي
  • تو گاو نفس در پرواز بستي
    بسجده کردنش زناز بستي
  • ترا در چاه تن افتاد جاني
    بدست او زجايي ريسماني
  • زهي منعم که در پروردگاري
    ميان سنگ کرمي را بداري
  • تو در خوابي و بيداران برفتند
    عزيزان وفاداران برفتند
  • الهي نامه عطار

  • بدست صنع گوي مرکز خاک
    فکنده در خم چوگان افلاک
  • نکو گوئي نکو گفتست در ذات
    که التوحيد اسقاط الاضافات
  • در روضه سحرگاهان گشايند
    جمال او بمشتاقان نمايند
  • زفکرش عنکبوت آنجا خبر داشت
    زبان حال در انکار برداشت
  • علم بر عالم عرشش گشاده
    قدم در مقعد صدقش نهاده
  • يتيمي کز پي بوطالب آمد
    کنون در يتيم طالب آمد
  • بهر انگشت چرخ هفت پاره
    چراغي در گرفتست از ستاره
  • تو داري در دو گيتي پادشاهي
    تواني داد تشريف الهي
  • بتوحيدي دلش گردان مزين
    که نتوان کرد در جسمي معين
  • نهاده بود سنگي در دهانش
    که تا گوهر نيفشاند زبانش
  • چو باشد محتسب فاروق عالي
    نگردد هيچ منکر در حوالي
  • عصاي او بزانو آنکه بشکست
    خوره در زانويش افتاد پيوست
  • چو مرواريد زير لعل خندانش
    گهر داري نمودي در دندانش
  • هم اکنون در هلاک اندازمت من
    بکاري سهمناک اندازمت من
  • غلامي داشت اعرابي سياهي
    در آمد آن سيه ناگه زراهي
  • بيکدم اهل کشتي را بيکبار
    بگردانيد در آتش نگونسار
  • برفت آوازه زن در جهاني
    که پيدا گشت يک صاحبقراني
  • نباشد خلق عالم را دوامي
    نماند در همه گيتي نظامي
  • ز نخدانش سر مردان فکنده
    بمردي گوي در ميدان فکنده
  • بپاي کره در بنديد مويش
    بتازيد اسب تيز از چارسويش
  • زن سرگشته پيش شاه افتاد
    بحاجت خواستن در راه افتاد
  • عجب کارا که وقت آزمايش
    مخنث راست در مردي ستايش
  • گر اينجا گام برگيري زماني
    نبايد رفت در گورت جهاني
  • چو افکندند در خاکت چنين زار
    ببايد اوفتادن سر نگونسار
  • زماني در کنار شيخ رفتي
    زماني بر سر سجاده خفتي
  • مگر بيمار شد آن زندگاني
    بمرد القصه در روز جواني
  • نهفته بود يوسف در نقابي
    که بتواند نهفتن آفتابي؟
  • اگر او در عزيزي جان نبودي
    عزيز مصر جاويدان نبودي
  • جواني در ميان آيد مزين
    بگرد او هزاران مقرعه زن
  • ترا عمر حقيقي آن زمانست
    که جانت در حضور دلستانست
  • بزرگان و اميراني که بودند
    همه در ديدنش رغبت نمودند
  • شنيده بود حال مرد عاشق
    پياده گشت در پيش خلايق
  • ترا زين چاه ظلماني بر آرد
    بخلوتگاه روحاني در آرد
  • ولي تو در مسلماني چناني
    که بربودست آبت جاوداني
  • يکي مجنون که رفتي در ملامت
    بدو گفتند فرداي قيامت
  • چو نتوانند خود را آب دادن
    کدامين در توانندت گشادن
  • دمي دو مانده بود از زندگانيش
    رفيقش در ميان ناتوانيش
  • نگيرد کار عاشق روشنائي
    مگر چون شمع سوزد در جدائي
  • غلامي داشت آن شاه زمانه
    چو يوسف در نکوروئي يگانه
  • کشم در تنگبيز امتحانت
    ببينم احترام و قدر جانت
  • سوي بتخانه آمد در نظاره
    ستاده ديد خلقي بر کناره