نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان محتشم کاشاني
در
ميان لاي نفيش ار نبود
غير اسمي نماند از اسلام
طي نگردد ره آن قدر که بود
کلک را
در
ميانه اقدام
دو خزانه
در
از کلام بديع
هر دري گوشوار گوش گرام
يعني از مال طفلم آن چه بود
در
دکن پيش بد ادايان وام
در
ميان مهم من نه پاي
ساز کار مرا نظام انجام
گر نه پاي تو
در
ميان باشد
نرسد کار عالمي به نظام
شير مصافي که به هيجا
در
آب
جسته مبارز ز بنان سنان
بيش ز هر پادشهي کوس هم
کوفت
در
اصلاح مهم جان
چون بود حالم اگر بر سخت گيريهاي دهر
نارسيده لطفي از شه
در
رسد تحصيلدار
بي قراري خاصه
در
شلاق افلاسي چنين
چون تواند داد شلتاقي چنين با خود قرار
صندوق نار دوش فرستاد بهر من
يعني که مجرمي و تو را نار
در
خور است
حوري
در
لباس انساني
ملکي و تو را پري نام است
مهر پا مي نهد چه
در
حرمت
تا به شب لرزه اش براندام است
اي شه انس و جان که جان مرا
ز التفات تو
در
تن آرام است
تنم از ضعف گرچه شد الفي
در
سجود تو آن الف لام است
دلم آن آهوي حرم شب و روز
از طواف درت
در
احرام است
همه سري
در
آن چه دارد راه
پس چه حاجت به عرض و اعلام است
گرچه ناکامي که هست مرا
در
پي آن جهان جهان کام است
ورچه انعام خاص پي
در
پي
از تو نسبت به حال من عام است
نيست پوشيده که
در
مدح سلاطين قديم
شعر ابهر طمع آن همه مي کوشيدند
در
رهت همچو بندگان همه روز
خور به تشريف چاکري خرسند
وين دم به رسم تحصيل دارد کسي که برده
در
عرصه سياست گوي صلابت از تو
شاعر خيره
در
اقليم سخن مي باشد
جان ستاننده ز اعدانه به تلخي به خموشي
هر هنر من که ز انگيز طبع
در
نظر عقل شود جلوه گر
بگو اگرچه به عنوان شاعري هرگز
نيامد است فرو سر به هيچ
در
گاهم
طبع من نيز
در
مديح شما
شاعري کرد و خواجگي را ديد
خاتم ملک کرد چون
در
دست
حاتم او را کمينه سايل شد
چه گوهر آن که
در
بهاي دو کون
قيمتش صد خزانه فاضل شد
مير سلطان مراد خان که ازوست
در
بقا روي عالم فاني
چه شد زين چهار اقتران
در
عدد
هزار و صد و چار مطلب عيان
هم رخ خورشيد را هر صبح دم
با
در
گردون اساس او مساس
چون خيال منزل دقت پسند
گشت او را
در
دل دقت شناس
تبارک الله ازين حوض خانه دلکش
که
در
شک جوي جنانست و آبروي جهان
زبان خامه نقاش کرده صنعتها
که
در
ثناش زبون است خامه دو زبان
وز پي سال وفاتش از جمل
بست دل گويا طلسمي
در
زبان
وانکه
در
مهد از جبينش مي نمود
جوهر خالص گران مقدار علم
آن که
در
انواع کمالات بود
عالمي از خرمن او خوشه چين
اي که
در
اين واقعه جان گداز
با من بي صبر و قراري قرين
وانکه
در
برداشت تشريف قبول
دست مرگ اول لباس او بريد
پير خرد ز مرگ جهان سوز او چو کرد
در
ظلمت زمانه ماتم نشين نگه
در
باغ دهر نشو و نمائي نيافته
از تند باد حادثه ناگاه شد به باد
در
چشمه سار چشم زند ديده پدر
صد جوي خون ز هجر گل روي خود گشاد
در
صبح ازل ز مهر فطري
نازان به محبت حسين است
دو بيننده نخل کثيرالثمر
که بودند
در
آن به نشو و نما
مير کريم آن که مساوي نمود
در
نظرش ملک حيات و ممات
ز ملک خود سفر حج گزيد با خلقي
که مثل او گوهري
در
صدف نداشت جهان
رفيع مرتبه خان ميرزا که پس خرد
به حسن فطرت او
در
جهان نداد نشان
چو او
در
جواني کفن پوشد شد
سيه پوش گشتند پير و جوان
آن که بود از صلاح بهر فلاح
در
بلاد سداد سد سديد
وان سبک روح حلم پيشه که بود
در
گران لنگري فريد و وحيد
صفحه قبل
1
...
2254
2255
2256
2257
2258
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن