167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان محتشم کاشاني

  • در ميان لاي نفيش ار نبود
    غير اسمي نماند از اسلام
  • طي نگردد ره آن قدر که بود
    کلک را در ميانه اقدام
  • دو خزانه در از کلام بديع
    هر دري گوشوار گوش گرام
  • يعني از مال طفلم آن چه بود
    در دکن پيش بد ادايان وام
  • در ميان مهم من نه پاي
    ساز کار مرا نظام انجام
  • گر نه پاي تو در ميان باشد
    نرسد کار عالمي به نظام
  • شير مصافي که به هيجا در آب
    جسته مبارز ز بنان سنان
  • بيش ز هر پادشهي کوس هم
    کوفت در اصلاح مهم جان
  • چون بود حالم اگر بر سخت گيريهاي دهر
    نارسيده لطفي از شه در رسد تحصيلدار
  • بي قراري خاصه در شلاق افلاسي چنين
    چون تواند داد شلتاقي چنين با خود قرار
  • صندوق نار دوش فرستاد بهر من
    يعني که مجرمي و تو را نار در خور است
  • حوري در لباس انساني
    ملکي و تو را پري نام است
  • مهر پا مي نهد چه در حرمت
    تا به شب لرزه اش براندام است
  • اي شه انس و جان که جان مرا
    ز التفات تو در تن آرام است
  • تنم از ضعف گرچه شد الفي
    در سجود تو آن الف لام است
  • دلم آن آهوي حرم شب و روز
    از طواف درت در احرام است
  • همه سري در آن چه دارد راه
    پس چه حاجت به عرض و اعلام است
  • گرچه ناکامي که هست مرا
    در پي آن جهان جهان کام است
  • ورچه انعام خاص پي در پي
    از تو نسبت به حال من عام است
  • نيست پوشيده که در مدح سلاطين قديم
    شعر ابهر طمع آن همه مي کوشيدند
  • در رهت همچو بندگان همه روز
    خور به تشريف چاکري خرسند
  • وين دم به رسم تحصيل دارد کسي که برده
    در عرصه سياست گوي صلابت از تو
  • شاعر خيره در اقليم سخن مي باشد
    جان ستاننده ز اعدانه به تلخي به خموشي
  • هر هنر من که ز انگيز طبع
    در نظر عقل شود جلوه گر
  • بگو اگرچه به عنوان شاعري هرگز
    نيامد است فرو سر به هيچ در گاهم
  • طبع من نيز در مديح شما
    شاعري کرد و خواجگي را ديد
  • خاتم ملک کرد چون در دست
    حاتم او را کمينه سايل شد
  • چه گوهر آن که در بهاي دو کون
    قيمتش صد خزانه فاضل شد
  • مير سلطان مراد خان که ازوست
    در بقا روي عالم فاني
  • چه شد زين چهار اقتران در عدد
    هزار و صد و چار مطلب عيان
  • هم رخ خورشيد را هر صبح دم
    با در گردون اساس او مساس
  • چون خيال منزل دقت پسند
    گشت او را در دل دقت شناس
  • تبارک الله ازين حوض خانه دلکش
    که در شک جوي جنانست و آبروي جهان
  • زبان خامه نقاش کرده صنعتها
    که در ثناش زبون است خامه دو زبان
  • وز پي سال وفاتش از جمل
    بست دل گويا طلسمي در زبان
  • وانکه در مهد از جبينش مي نمود
    جوهر خالص گران مقدار علم
  • آن که در انواع کمالات بود
    عالمي از خرمن او خوشه چين
  • اي که در اين واقعه جان گداز
    با من بي صبر و قراري قرين
  • وانکه در برداشت تشريف قبول
    دست مرگ اول لباس او بريد
  • پير خرد ز مرگ جهان سوز او چو کرد
    در ظلمت زمانه ماتم نشين نگه
  • در باغ دهر نشو و نمائي نيافته
    از تند باد حادثه ناگاه شد به باد
  • در چشمه سار چشم زند ديده پدر
    صد جوي خون ز هجر گل روي خود گشاد
  • در صبح ازل ز مهر فطري
    نازان به محبت حسين است
  • دو بيننده نخل کثيرالثمر
    که بودند در آن به نشو و نما
  • مير کريم آن که مساوي نمود
    در نظرش ملک حيات و ممات
  • ز ملک خود سفر حج گزيد با خلقي
    که مثل او گوهري در صدف نداشت جهان
  • رفيع مرتبه خان ميرزا که پس خرد
    به حسن فطرت او در جهان نداد نشان
  • چو او در جواني کفن پوشد شد
    سيه پوش گشتند پير و جوان
  • آن که بود از صلاح بهر فلاح
    در بلاد سداد سد سديد
  • وان سبک روح حلم پيشه که بود
    در گران لنگري فريد و وحيد