167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

مواعظ سعدي

  • وگر گويند آن جاه و محل بين
    تو پاي روستايي در وحل بين
  • فقير از بهر نان بر در دعاخوان
    تو مي تندي که مرغم نيست بر خوان
  • کعارف باد بکاند از جمه نو
    اگور جدمنت کش در به از تو
  • مرو با ژنده پوشان شام و شبگير
    چو رفتي در بغل نه دست تدبير
  • چه خوش گفت آن پسر با يار طناز
    تو در ني بسته اي آتش مينداز
  • چه باشد گر ز رحمت پارسايي
    کند در کار درويشي دعايي
  • بوستان سعدي

  • عزيزي که هر کز درش سر بتافت
    به هر در که شد هيچ عزت نيافت
  • وگر خشم گيرد به کردار زشت
    چو بازآمدي ماجرا در نوشت
  • دو کونش يکي قطره در بحر علم
    گنه بيند و پرده پوشد بحلم
  • وليکن خداوند بالا و پست
    به عصيان در زرق بر کس نبست
  • چنان پهن خوان کرم گسترد
    که سيمرغ در قاف قسمت خورد
  • قديمي نکوکار نيکي پسند
    به کلک قضا در رحم نقش بند
  • ز ابر افگند قطره اي سوي يم
    ز صلب اوفتد نطفه اي در شکم
  • دگر ره به کتم عدم در برد
    وزان جا به صحراي محشر برد
  • نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم
    نه در ذيل وصفش رسد دست فهم
  • در اين ورطه کشتي فروشد هزار
    که پيدا نشد تخته اي بر کنار
  • چه شبها نشستم در اين سير، گم
    که دهشت گرفت آستينم که قم
  • نه ادراک در کنه ذاتش رسد
    نه فکرت به غور صفاتش رسد
  • که خاصان در اين ره فرس رانده اند
    به لااحصي از تگ فرومانده اند
  • بمردم در اين موج درياي خون
    کز او کس نبرده ست کشتي برون
  • در اين بحر جز مرد داعي نرفت
    گم آن شد که دنبال راعي نرفت
  • نماند به عصيان کسي در گرو
    که دارد چنين سيدي پيشرو
  • در اقصاي گيتي بگشتم بسي
    بسر بردم ايام با هر کسي
  • چو اين کاخ دولت بپرداختم
    بر او ده در از تربيت ساختم
  • نهم باب توبه است و راه صواب
    دهم در مناجات و ختم کتاب