167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان محتشم کاشاني

  • هيئتت وقت ظفر چون جنبش آرد در زمين
    گويد از دهشت زمين با آسمان اين المفر
  • ز اقتضاي عهد استغنا خواصت مي شود
    حالت جر زود در ترکيب رفع از حرف جر
  • ديده جن و ملک کم ديده در يک آدمي
    اي خديو نامدار نامجوي نامور
  • شهريارا سروران عالم مدارا داورا
    اي ضميرت با قضا در کشتي دانش قدر
  • من نه آخر آن ثناخوانم که در بزم تو بود
    مسندمنصوب من از همگنان مرفوع تر
  • زر برايت در قطار اهل دعوت داشتند
    بختيان من به پيش آهنگي از گردون گذر
  • در نسبت است خسرو شاهان نامدار
    فرهاد بيک معتمد شاه کامکار
  • در گوي باختن نبود دور اگر کند
    گوي زمين ز هيبت چوگان او فرار
  • وانعام اولين که بامداد او بود
    ممتاز باشد از همه در چشم اعتبار
  • وانکه گنجور کزو آفرينش برنيافت
    گوهري مانند او در مخزن آخر زمان
  • دهر معلول از علاجش خسته عيسي طبيب
    خلق عالم در پناهش گله موسي شبان
  • انتقامش چون کند دست ضعيفان راقوي
    پشه در دم برکند گوش از پيل دمان
  • مژده عونش چو سازد زير دستان را دلير
    از تلاش روبه افتد در زيان شير ژيان
  • بي طلب حاضر شود چون خوردنيهاي بهشت
    بر سر خوان نوالش هرچه آيد در گمان
  • در زمين ذات و خير دولتش روزي که کرد
    نصرت استيلا پي رد جلاي ناگهان
  • خلعتي کايزد به قد کبرياي او بريد
    در زمان شاه عالي همت حاتم زمان
  • نقش تشريفي چنان صورت نمي بندد مگر
    در ميان دستي برآرد نقش پرداز جهان
  • وه چه تشريف آسماني در زمين انجم نما
    سهو کردم آفتابي بر زمين اختر فشان
  • از پي تشريف اسبي در سبک خيزي چو باد
    زير زين آسمان سنگ از گوهرهاي گران
  • مرکبي کاندم که آرميده راند راکبش
    شام باشد دهري خفتن در آذربايجان
  • توسني کز روز باد پويه اش گوي زمين
    در شتاب افتد چو کشتي کش دواند بادبان
  • قصه کوته چون قدم درواي فکرت نهاد
    عقل دور انديشه در انديشه اصلاح آن
  • طبع دقت پيشه بر انديشه سبقت کرد و گفت
    اعتمادالدوله افسر بخش بادا در جهان
  • طوطي شيرين زبان شکرستان عراق
    کز جفاي قرض خواهان بود زهرش در دهان
  • من به اين پاداش بر چيزي که حالا قادرم
    هست ارسال ثناها کاروان در کاروان
  • بي تکلف صاحبا کردي ز وامي فارغم
    کز هراسش بود بي آرام در تن مرغ جان
  • محتشم اي در فن خود از توقع برکنار
    آمدي آخر درين فن نيک بيرون از ميان
  • بحر خواهش را کراني نيست پيدا لب ببند
    پس زبان بگشاي در عرض دعاي بيکران
  • پيک صبا هم رساند مژده کز اقبال و بخت
    بر در شهر سبا تخت سليمان رسيد
  • تا شکند در جهان رونق ديوان ظلم
    با دو جهان عدل و داد حاکم ديوان رسيد
  • در عظمت هرچه داشت صورت فرض محال
    از پي تعظيم او جمله به امکان رسيد
  • روز دغا در مصاف تيغ مبارز شکاف
    بر سر فارس چو راند بر فرس آسان رسيد
  • سجودش واجبست از بهر شکر دفع آفتها
    که در عالم وجودش مايه امن و امان آمد
  • ز تعجيل قضا تير دعا در دفع خصم او
    ملاقات کمان ناکرده پران بر نشان آمد
  • همانا آيت گيتي ستاني و جهانباني
    پس از شاه جهان در شان آن کشورستان آمد
  • جميله شاهد امنيت آمد از در صبح
    بهم نشيني داراي پادشاه نشان
  • بلند اگر نشود بادبان تمشيتش
    فتد سفينه چرخ بلند در جريان
  • به زور بخت جوان داده در جهانگيري
    نشان ز شان سکندر شه سکندرشان
  • ز گرگ حادثه در عهد او رمان مشويد
    که حفظ او رمه کائنات راست شبان
  • زمانه عافيتش را بگرد سر گرديد
    که در زمانه او فتنه گشته سرگردان
  • مبارزي که ز جد مبارزت داده
    ز جد عالي خود در صف مصاف نشان
  • چو او نهاد قدم در کنار دايه دهر
    زمانه گفت که دولت نمي رود ز ميان
  • خلافت ابدي دست از آستين ازل
    برون نکرده به او داشت در ميان پيمان
  • شه نشاط طلب گو به عيش کوش که هست
    سوار چابک پرخاش جوي در ميدان
  • چه غم ز صلبي اعدا که ممکن است خلل
    در آهنين سپر از تير آتشين پيکان
  • هنوز چشم غنيم است در پي ملکش
    چو ديده اي غنم سر بريده حيران
  • ماهي و گاو را کند افکار ثقل بار
    در حرب بر رکاب چو لنگر کند گران
  • گر نه سررشته در کف تو بود
    بگسلد توسن سپهر لجام
  • تيغ که آيين اوست خونريزي
    مانده در عهد تو به حبس نيام
  • که در آفاق ديده از حکما
    دين پناهي که بهر نفي حرام