نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان محتشم کاشاني
در
مشام جان خيال عطر نرگس پخته عشق
گو علم برميفراز از خامي سودا پياز
نظم لعب آيين ما نسبت به آن لفظ متين
چون معلق هاي طفلانست
در
جنب نماز
بيا اي رسول از
در
مهرباني
به من ياري کن چون ياران جاني
به جنبش
در
آر آنچنان باره ات را
که گردد روان بخش عزم از رواني
غرض کاين گوهرهاي بحر بلاغت
که دارند
در
وزن و قيمت گراني
سکندر سپاهي که فرداست و يکتا
در
اقليم گيري و کشورستاني
ملقب به ظلم است از بس تفاوت
در
ايام او عدل نوشيرواني
به قدر دو عمر از جهان بهره دارد
شب و روز
در
عالم کامراني
اگر
در
سپه بعضي از سروران را
شد آهنگ دارائي آن جهاني
بر افروخته آتشي
در
عذابم
که دودش رسيده به چرخ دخاني
به چنگال اعراب افتاده حالا
چو گلبرگ
در
دست باد خزاني
سخن مي کنم کوته آن گوهر آنجا
بزر
در
گرو مانده ديگر تو داني
تو را اي جوانبخت از اقبال بادا
در
انجام عمر طبيعي جواني
بگو ولي به زباني کزو اثر بارد
که اي جلال تو را جلوه
در
لباس دوام
نه پاي راه نوردي که
در
گشايش کار
ره اميد به دستش دهد گشايش کام
در
آن خجسته زمين هر غزل غزالي بود
به طبع مستمع از مردم آشنائي و رام
در
آستين بودش دست صنع هر که ز لفظ
لباس برقد معني برد به اين اندام
بود بعيد که عرش مکان من نرسد
در
ارتفاع به فرش مقام هيچکدام
که
در
نوازش و دريادلي و زربخشي
هزار حاتمش از روي نسبت است غلام
ضعفا را چو کند تقويتت جان
در
تن
ذره خورشيد شود قطره کند عماني
آن که با حفظ تو
در
حرب گه آيد عريان
جلد فرسوده کند بر جسدش خفتاني
در
محيط غضبت پيکري لنگر خصم
کشتي نيست که آخر نشود طوفاني
عيد خلقي تو و
در
عيد گه دولت تو
خصم افراخته گردن شتر قرباني
در
زمان تو اگر يوسف مصري باشد
خويش را بهر شرف نام کند کاشاني
تيغ راني شده ممنوع که بر رغم زمان
تو
در
اصلاح جهان تيغ زبان ميراني
عمرها داشتم اميد که يک بار دگر
در
صف خاک نشينان خودم بکشاني
همه مرغان ادلي اجنحه
در
صحبت خان
بوستاني و من تنگ قفس زنداني
من هم از ادعيه
در
پي بفرستم سپهي
که توشان سد بلاي سپه خود داني
فتاد زمزمه ذوقناک
در
افواه
که يافت لذت از آن صدهزار کام و زبان
به مهره کمر کوه اگر اشاره کند
هزار مرحله ره
در
ميان به نوک سنان
محل نيزه رساندن ز زورمندي وي
تفاوتي نکند
در
اثر سنان وبنان
فروغ سلطنت او فرو گرفته جهان
هنوز اگرچه نهان است
در
نقاب حجاب
گشوده بر رخ عزمش زمانه صد
در
فتح
نکرده سلطنت او هنوز فتح الباب
به ناز گام به ره مي نهد تصرف او
اگر چه سلطنت افتاده
در
پيش بشتاب
بسي نمانده که
در
چار رکن دهر کنند
خلايق دو جهان سجده پيش يک محراب
در
آن امور که باشد قضا تقاضائي
قدر چکار کند جز تهيه اسباب
فلک اگر به
در
او رود بزر چيدن
کند ز ننگ زر آفتاب را پرتاب
ولي ز غايت آزار بود
در
جنبش
ز جزو جزو تنم موجب هزار عذاب
هست يکي
در
جهان از تو کرم پيشه تر
ليک نرنجي که نيست غير جهان آفرين
وان چه شود خواسته جايزه من بود
کز عدم آورده ام اين همه
در
ثمين
بهر تو کز عظم شان آمده اي
در
جهان
قابل بزمي چنان لايق مدحي چنين
زان که ز پاي ملخ تحفه روان ساختن
نزد سليمان رواست
در
نظر خورده بين
چو کردند از غنا عرض تجمل سايلان او
فروشد
در
زمين از انفعال کم زري قارون
ولي از محتشم آن پيشکش کايد به کار تو
مناسب نيست الانقد نظمي چون
در
مکنون
شش سال شد که راتبه من شدست هشت
در
دفتر عنايت نواب نامدار
اما نداده ام من زار از دو سال پيش
دردسر سگان
در
آن جهان مدار
تشنه اي را کام بخشي شربتي
در
کام ريخت
مفسدان کردند کامش راز حنظل تلخ تر
صيدي ازنخچير بندي بود
در
قيد قبول
رشگ مردودان به صحراي هلاکش دادسر
وز ثنايش طبع مضمون آفرينش مي کند
در
تن شخص فصاحت هر زمان جان دگر
چرخ کاندر ضبط گيتي نيست رايش را نظير
نسخه قانون تدبير تو دارد
در
نظر
صفحه قبل
1
...
2252
2253
2254
2255
2256
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن