167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

مواعظ سعدي

  • پادشاهيت ميسر نشود روز به خلق
    تا به شب بر در معبود گدايي نکني
  • دل در جهان مبند که دوران روزگار
    هر روز بر سري نهد اين تاج خسروي
  • در وصف تو لانبي بعدي
    خود وصف تو و زبان سعدي؟
  • سگ درنده چون دندان کند تيز
    تو در حال استخواني پيش او ريز
  • به عرف اندر جهان از سگ بتر نيست
    نکويي با وي از حکمت به در نيست
  • چو در مجلس چراغي هست اگر شمع
    بميرد، همچنان روشن بود جمع
  • آدمي با تو دست در مطعوم
    سگ ز بيرون آستان محروم
  • بار ديگر که بخت باز آيد
    کامراني ز در فراز آيد
  • کادمي کو نه در مقام خودست
    اسفل السافلين ديو و ددست
  • در بيابان چو گور خر مي تاخت
    بانگ مي کرد و جفته مي انداخت
  • من آن مورم که در پايم بمالند
    نه زنبورم که از دستم بنالند
  • الا تا ننگري در روي نيکو
    که آن جسمست و جانش خوي نيکو
  • جوان سخت رو در راه بايد
    که با پيران بي قوت بپايد
  • چه نيکو گفت در پاي شتر مور
    که اي فربه مکن بر لاغران زور
  • شه مسکين از اسب افتاد مدهوش
    چو پيلش سر نمي گرديد در دوش
  • چو از چاهش برآوردي و نشناخت
    دگر واجب کند در چاهش انداخت
  • غلامش را گياهي داد و فرمود
    که امشب در شبستانش کني دود
  • شنيدم هر چه در شيراز گويند
    به هفت اقليم عالم باز گويند
  • به يک سال در جادويي ارمني
    ميان دو شخص افکند دشمني
  • آن روي نمايدش که در طينت اوست
    آيينه کج جمال ننمايد راست
  • گر خود ز عبادت استخواني در پوست
    زشتست اگر اعتقاد بندي که نکوست
  • دادار که بر ما در قسمت بگشاد
    بنياد جهان چنانکه بايست نهاد
  • وان خبث که در طبيعت ثعبانست
    او را به از ان نيست که پنهان باشد
  • هر دولت و مکنت که قضا مي بخشد
    در وهم نيايد که چرا مي بخشد
  • بدعهد بود که يار درويشي را
    در حال توانگري فراموش کند