نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
ديوان محتشم کاشاني
سرورا
در
شکرستان ثنايت محتشم
کش خرد مي خواند دايم طوطي شکر کلام
حال با صد تلخ کامي گشته
در
حبس قفس
مبتلاي صد الم بند مؤيد هر کدام
تا بود
در
روزگار آئين عيد و تهنيت
خاصه بر درگاه تعظيم سلاطين عظام
مي زند مانند طفل مريم از اعجاز دم
هرچه طبع مبدعش مي آفريند
در
کلام
قرص خورشيد از عطا مي افکند پيش گدا
طشت حاتم چون نيفتد
در
زمان او زبام
مدح کردن نيز گوش آنگه گشودن دست جود
در
حقيقت هست سوداي درم بخشيش نام
مدح گفتن آن چنان اولي که بي ذل طمع
در
سخن مرد سخن گستر نمايد اهتمام
در
عبارت آفريني گرنه يکتائي چرا
خلقت خلاق و اقوال تو را نشاست نام
در
ثنايت معترف گردم به عجز خويشتن
گرنه با طبع من اقبال تو يابد انضمام
ابتدا به
در
دعا اکنون که گر سحرست شعر
پيش نازک طبع دارد لذت تام اختتام
چنان به عهد وي امساک شد قبيح که هست
حرام
در
نظر عقل روزه رمضان
تو آن بزرگ عطائي که
در
نظم مرا
نديده قيمتش ارسال کردي از احسان
منم کهن بلدي
در
کمال ويراني
تو گنج عالم ويران يگانه ايران
غلام بي به دلت محتشم که از افلاس
کنون تخلص او مفلسي است
در
ديوان
وزارت با چه با شاهانه اقبالي که
در
دوران
مهم آصفي را بگذراند از سليماني
گه تسخير عالم
در
بنان فايض الفتحش
ز صد شمشيرراني کم مدان يک خامه جنباني
ز دستش فيض زرباريست پيدا چون علامتها
که از باريدن باران بود
در
ابر باراني
بوي زان پيشتر دولت قوي دستست
در
بيعت
که گردد گرد دستش آستين سست پيماني
اگر تبديل تحت و فوق عالم بگذرد
در
دل
زمين ها جمله فوقاني شوند افلاک تحتاني
فداي نقطه هاي رشحه کلک تو مي گردد
در
بحري و سيم معدني و گوهر کاني
دلت بحريست آراميده اما
در
غضب کرده
تلاطم هايش سيلي کاري درياي طوفاني
سليمانيت رامعجز همين بس کز تو مي آيد
که
در
وقت سياست خاطر موري نرنجاني
و گر خصمت به گلزاري درآيد گل شود غنچه
که
در
چشمش خلاند نوک هياتهاي پيکاني
براي مدحتت
در
کي و حسي آرزو دارم
فزون از درک سحباني زياد از حس حساني
وان قلزم کرم که کشيده ز ساحلش
تا سقف عرش بر سر هم
در
شاه وار
دارم گمان که خالق مخلوق آفرين
کرده
در
آفريدنش اظهار اقتدار
معين ملل کز ازل قسمتش زد
به بخت همايون
در
بختياري
به جنب نعالش که پايان ندارد
کجا
در
حسابست عالم مداري
در
اطراف صيتش چو باد است پويان
بر اشراف حکمش چو آبست جاري
ضميريست
در
صبح نو عهدي او را
فروزان تر از آفتاب نهاري
سپهر از برايش عروس جهان شد
به عقد دوام است
در
خواستگاري
جهان داورا محتشم بنده تو
که لال است
در
شکر نعمت گذاري
ز دنبال هم داد صد غوطه او را
نوال تو
در
لجه شرمساري
به جان آفريني که
در
آفرينش
تو را داد اين امتيازي که داري
به خيبر گشائي که از خيل خاصان
تو را داد
در
شهر خود شهرياري
سر موئي از من نيابي تفاوت
در
اخلاص و دلسوزي و جان سپاري
در
آفاق ارچه ممتازم ولي مي خواهم از خلقم
به عنوان غلامي بيش ازين ممتاز گرداني
چرا سرخيل آن خوش لهجه ها را
در
گلستانت
بود احوال يکسان با کلاغان دهستاني
نشاط انگيز تا باشد بساط بزم جمعيت
تو باشي
در
نشاط و کامراني و طرب راني
بر خرمن حيات عدو برگ ريز باد
چون تيغ شعله اش ز نيام آوري به
در
تير و شمشير شوند از عمل خود معزول
در
سپاهي که نگاهي کني از عين عتاب
از صدر زين هزار سوار افکند به خاک
در
دست او اشاره اي از ابروي کمان
دامان سايلان فراخ آستين درد
در
کيسه کرم چو کند دست درفشان
درياي جود او متلاطم اگر شود
آرد جهان
در
شهوار بر کران
معصومه ستيزه که ستار واحدش
در
هفت پرده کرده ز چشم جهان نهان
طبع تو محتشم چو
در
اثناي عقد نظم
آورد اين دو مصرع تاريخ بر زبان
گو لاف سحر زن که به اين فکرهاي دور
در
دور خويش دعوي اعجاز مي توان
محل گيرودار او که خونش مي رود از تن
کشد سيمرغ را دام عناکب
در
گرفتاري
جهان ز فتنه چه دارد خبر که
در
بند است
هنوز سيل جهانگير چشم گريانم
ازين بدتر گله اي نيست از زمانه مرا
که برده ريشه فرو
در
زمين کاشانم
صفحه قبل
1
...
2250
2251
2252
2253
2254
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن