نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
مواعظ سعدي
نيکي و بدي
در
گهر خلق سرشتست
از نامه نخوانند مگر آنچه نوشتست
مرکب از بهر راحتي باشد
بنده از اسب خويش
در
رنجست
پدرم بنده قديم تو بود
عمر
در
بندگي به سر بردست
بنده زاده که
در
وجود آمد
هم به روي تو ديده بر کردست
هرگز به مال و جاه نگردد بزرگ نام
بدگوهري که خبث طبيعيش
در
رگست
قارون گرفتمت که شوي
در
توانگري
سگ نيز با قلاده زرين همان سگست
اين دست سلطنت که تو داري به ملک شعر
پاي رياضتت به چه
در
قيد دامنست؟
نيکويي با بدان و بي ادبان
تخم
در
شوره بوم کاشتنست
مار همانست به سيرت که هست
ورچه به صورت به
در
آيد ز پوست
در
سراي به هم کرده از پس پرده
مباش غره که هيچ آفريده واقف نيست
اگر خود بردرد پيشاني پيل
نه مردست آنکه
در
وي مردمي نيست
در
حدود ري يکي ديوانه بود
سال و مه کردي به کوه و دشت گشت
بيا که پرده برانداختم ز صورت حال
من آن نيم که سخن
در
غلاف خواهم گفت
اي بلند اختر خدايت عمر جاويدان دهاد
وآنچه پيروزي و بهروزي
در
آنست آن دهاد
من بدانم دولت عقبي به نان دادن درست
تا عنان عمر
در
دستست دستت نان دهاد
هر چه
در
وي مظنه خطرست
آنت بر خود حرام بايد کرد
گدا طبع اگر
در
تموز آب حيوان
به دستت دهد جور سقا نيرزد
ز دشمنان شنو اي دوست تا چه مي گويند
که عيب
در
نظر دوستان هنر باشد
اي که
در
بند آب حيواني
کوزه بگذار تا خزف باشد
خر به سعي آدمي نخواهد شد
گرچه
در
پاي منبري باشد
تشنه سوخته
در
چشمه روشن چو رسيد
تو مپندار که از سيل دمان انديشد
حريف عمر به سر برده
در
فسوق و فجور
به وقت مرگ پشيمان همي خورد سوگند
بسا بساط خداوند ملک دولت را
که آب ديده مظلوم
در
نور داند
چو برگرديد روز نيکبختي
در
و ديوار بر وي نيش گردند
اگر خوني نريزد شاه عالم
بسا خونا که
در
عالم بريزند
صفحه قبل
1
...
2249
2250
2251
2252
2253
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن