نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان محتشم کاشاني
روز اقبال تو را ربط ندادست به شب
آن که شب را بکند رابطه
در
استخراج
طبع
در
پوست نمي گنجد ازين ذوق که تو
مي کني مغز معاني ز سخن استمزاج
آن که طبعش به مثل موي شکافد
در
شعر
شعر بافي کند از واسطه مايحتاج
زر موروث من سوخته کوکب
در
هند
بيش از فلس سمک بنده به فلسي محتاج
سخني دارم و دارم طمع آن که بر آن
گذري چون به سعادت نفتد
در
ادراج
متاهل شدن من چه قياسي است عقيم
که از آن عقم بود
در
تتق غيب نتاج
گرچه شد داخل اين نظم قوافي خنک
بود ناچار چو
در
آش مريض اسفاناج
شعر بافان سخن گرچه به اين رنگ کشند
ليک
در
جنب مزعفر چه نمايد تتماج
در
ظلماتست ليک بر سر آب حيات
هر دل مسکين که او بسته به مشگين رسن
معدلتت خسرويست
در
سپهش هر نفر
تيشه فرهاد گير ريشه بيداد کن
دست سبک ريزشت دشمن گنج گران
لعل گران ارزشت معدن
در
عدن
پرده اهل سکان بر فتد از روزگار
چون متحرک شود سرو تو
در
پيرهن
تا دهي اشجار را لطف خرامش به باد
سرو خرامنده را ساز چمان
در
چمن
يوسف عهدي و هست بر سر بازار تو
پرده
در
گوش خلق غلغله مرد و زن
مکتب عشق تو هست مسکن صد بوعلي
طفل سبق خوان
در
او محتشم استاد فن
حجة الله علي الخلق علي متعال
که
در
آئينه شک شد به خدائي مدرک
در
زمان سبق عالم و آدم بوده
حق سخنگوي و تو آئينه و آدم طوطک
گر نيابد ز تو دستوري جستن ز کمان
در
کمان خانه کند چله نشيني ناوک
واندرين دايره
در
پهلوي آن هر دو جهان
چرخ بسيار بزرگ است به غايت کوچک
با سهيل کرمت
در
چمن ار تيغ غرور
نشکافد سپر لاله حمرا سپرک
از درت کي به
در
غير رود هرکه کند
فهم لذات جنان درک عقوبات درک
دست چوبک زن تقرير به آهنگ رحيل
چون زند
در
دروازه عمرش چوبک
آن فلک رتبه که شد باعث اين نظم بلند
در
فلک باد عماريکش او دوش ملک
در
آيين بندي مصر دل افزائيد کز کنعان
نوآئين يوسفي ديگر به اين بازار مي آيد
امل پاي ظهورش
در
ميان آورده کاغذ را
مراد اندر کنار آرزو دشوار مي آيد
ز وي اي دهر ايمن باش
در
سالاري عالم
کزوالحال کار صد جهان سالار مي آيد
ولي تابان هلالي کافتاب اندر جوار آن
به صد ضعف سها
در
ديده پندار مي آيد
همين شهزاده تا روز جزا زيب جهان بادا
که خوش زيبنده
در
چشم اولوالابصار مي آيد
کاين زمان رو
در
تو دارد دولت روي زمين
اولين دولت نويد خلعت خان زمان
عالم افروزنده خورشيدي که
در
مسکاب بطن
هر جنين از داغ مهرش بر جبين دارد نشان
گر شود تيغ آزما
در
حد ترکستان زمين
بر درد جيب زمين تا دامن هندوستان
زور بازوي تصرف بين که دارد
در
کمند
گردن خلق جهاني يک جهان اندر ميان
دي ز شوکت بر
در
ايوان کيوان ارتفاع
آفتابت پرده دارو آسمانت پاسبان
وي به استدعاي فتحت
در
زواياي زمين
سوره انا فتحنا بر زبان آسمان
بس که نهر خون روان کرد از تن ارباب کين
ضربتت چون ضربهاي حيدري
در
نهروان
دشمنت داد جلادت داد اما
در
گريز
گر به اين جلدي بماند مي شود گيتي ستان
پيش دستي کرد
در
کشتي و غالب نيز گشت
ليک مثل دستيار اولين بر پهلوان
در
فنون حرب چون از آگهان کار بود
بر سرش چيزي نيامد جز بلاي ناگهان
در
حشر گاهي که چون صور قيامت مي دريد
بانک رعد آشوب کوست پرده گوش کران
جغد اگر بال و پر سيمرغ بندد بر جناح
کي تواند ساخت
در
ماواي سيمرغ آشيان
اي
در
اقليم فصاحت گشته از بدو ازل
پادشاه نکته پردازان به طبع نکته دان
ذاتش که يگانه زمانه است
ز آفات زمانه
در
امان باد
از خيل غنيم او غنيمت
در
لشگر وي جهان جهان باد
و گر معيار عدلت از ميان تمييز بردارد
گدا
در
ملک سرداري کند سردار چوپاني
يد بيضا نمايد رايتت
در
وادي نصرت
چه از فرعوني اعدا کند رمح تو ثعباني
بنان
در
کشف رازي خواهد آورد
زبان کلک را ديگر به گفتار
چه مولي آن که
در
بازار معني است
سخن را بهترين ميزان و معيار
به بازارش سه
در
برد از من ايام
يکي فرد و دو از نسبت بهم يار
ولي از همت آن فرزانه گنجور
چو از من آن
در
را شد خريدار
در
اين بازار از بخت بد من
از آن سودا به غايت بود بيزار
صفحه قبل
1
...
2248
2249
2250
2251
2252
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن