نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
اشتر نامه عطار
حلقه آن
در
تو
در
گوشت مکن
هر دو عالم را فراموشت مکن
آن
در
از آنجا که آمد باز رفت
همچنان
در
رتبت و اعزاز رفت
در
جان چون گم شود
در
راه او
بعد از آن گردد بجان آگاه او
هست اين گفتار تو بهتر ز
در
زانکه بحر و بر پرست از سلک
در
درهاي تو عجب پر جوهرست
مر ترا
در
بحر دل
در
دفترست
در
چکاند لفظ گوهر بار تو
اين
در
اکنون هست اندر بار تو
قيمت
در
تو هر دو عالم است
جوهر مثل تو
در
عالم کمست
هر کرا خواهي دهي
در
اصل کار
آنگهي گوئي تو اين
در
گوش دار
در
تو مي جويم
در
از درياي تو
اوفتاده اندرين سوداي تو
در
خود را باز جو اي دل شده
پاي کرده هر زمان
در
گل شده
در
تو
در
قعر دارندش نشان
ميروم اندر طلب من هر زمان
زينت
در
آن کسي داند که او
در
معاني آورد اين گفت و گو
مشتري چون ديد او را پيش
در
پس بهاي
در
شود زآن بيشتر
هر يکي
در
گفت و گوئي آمده
هر يکي
در
جست و جوئي آمده
گفت اين جوهر از آن پادشاست
قيمت اين
در
در
اين جا پر بهاست
تا مگر جوهر فتد
در
دست شان
اين چنين صيدي فتد
در
شستشان
عزم جوهر داشتم من
در
ازل
جان خود را زين ندارم
در
حيل
چون سر تو من بريدم
در
جهان
کي تو جوهر باز بيني
در
عيان
زندگي خود دلم
در
مرگ ديد
جان من کلي
در
آنجا برگ ديد
يافته جان
در
نهاده
در
ميان
ترک کرده او بکلي جسم و جان
جملگي از بهر او
در
گفت و گوي
آمده هر کس
در
آنجا جست و جوي
از سوي حضرت هدايت
در
رسيد
شوق او بي حد و غايت
در
رسيد
هر که او
در
پيش شاه آيد قبول
او شود
در
عشق کل صاحب قبول
ترک جان گيرد بجوهر
در
رسد
چون ز خود بگذشت
در
جوهر رسد
جوهري شاهت دهد
در
حال هم
تا نيفتي آن زمان
در
قال هم
موي
در
مويست اين راه عجب
گر فروماني بماني
در
تعب
هر که از بي علتي
در
حق فتاد
در
خوشي جاودان مطلق فتاد
چند
در
پندار ماني مبتلا
چند خواهي بود
در
عين بلا
اين زمان
در
صورتي از هر صفت
ميزني دستانها
در
معرفت
طوق خود
در
گردن تو کرده است
همچو تو
در
صد هزاران پرده است
در
هواي کام و شهوت مي رود
در
مقام کبر و نخوت مي رود
چون خيالت
در
زمان صافي کني
در
ميان عرصه کم لافي کني
جمله اشيا
در
خيالي مانده اند
جمله
در
نور جلالي مانده اند
عقل تنها
در
خيال آورده است
زان تمامت
در
وبال آورده است
پرديي
در
پيش رويش بسته بود
در
پس آن پرده او بنشسته بود
چون ببازيدي بهر کسوت بران
در
کشيدي بند آن
در
خود روان
يک زمان
در
پرده ما
در
خرام
يک زماني بگذر از اين ننگ و نام
در
درون پرده صاحب راز شو
آنگهي
در
سوي ايشان باز شو
يک زمان
در
اندرون آي از برون
تا ترا باشم
در
آنجا رهنمون
عالم صغري چو
در
کبري فتاد
راز او کلي
در
آن عالم گشاد
حاجب از چشمش نهان شد
در
زمان
مرد را لرزي درآمد
در
نهان
مي بريد او راه خود
در
پرده باز
تا مگر پيدا شود
در
پرده راز
مي گذشت او تا بپيري
در
رسيد
روي آن مرد دگر
در
راه ديد
سال ها
در
خواندن او بيقرار
با همه
در
کار ليکن بردبار
در
گذشت از وي بساعت برق وار
جان خود
در
راه کرده او نثار
پرده
در
پرده
در
پرده
بي صفت ديد او عجايب پرده
صاحب اسرار کلي گشته او
ليک هم
در
پرده بد
در
جست و جو
يک قلم
در
دست و لوحي پيش او
اندر آن جا آمده
در
جست و جو
هر زمان آن پير مي کردي نظر
در
نظر کردن شده
در
رهگذر
نور تو بگرفته
در
کون و مکان
اين زمان هستي تو
در
عين عيان
صفحه قبل
1
...
223
224
225
226
227
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن