نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان محتشم کاشاني
از درگهي که هست سگش آهوي حرم
در
گردنم به يک کشش افکنده صد طناب
وز شرم کس نکرده نگه
در
رخش درست
از بس که دارد از نظر مردم اجتناب
در
خواب نيز تا نتواند نظر فکند
نامحرمي بر آن مه خورشيد احتجاب
خود هم به عکس صورت خود گر نظر کند
ترسم که عصمتش کند اعراض
در
عتاب
از عصمتش بديع مدان کز کمال شرم
دارد جمال خود ز ملک نيز
در
نقاب
در
دامن سحاب فتد ذره اي از آن
تا دامن ابد دمد از خاک مشگناب
هست از غرور صنعه تانيث صعوه را
در
عهد او نظر به حقارت سوي عقاب
بر درگهش گداي کمين مملکت مدار
در
خدمتش غلام کمين سلطنت مآب
محتاج يک حديث توام
در
مهم خويش
اي هر حديث از تو برابر به صد کتاب
چون سينه صدف صدف سينه ها تمام
در
عهد من گران شده از گوهر مذاب
سرتاسر جهان ز
در
نظم من پر است
الا خزانه دل نواب کامياب
يک
در
به بيع طبع همايون او رسان
تا وارهم ز فاقه من خانمان خراب
بهر تو دعا که کند
در
دلي گذر
از دل گذر نکرده به لب باد مستجاب
حرفي که ساخت گوش زدم
در
ازاي آن
از من هزار شکر به گوش جهان رسيد
در
موکبش به حاشيه کهترين سوار
دوش هزار خسرو خسرو نشان رسيد
در
محفلش به حاشيه کمترين جدار
روي مزار قدسي عرش آشيان رسيد
اقبال هرکه خواست به پاي خود از پيش
سيلاب سان ذخيره
در
ياوکان رسيد
زنجير عدل او چو
در
آفاق بسته شد
صد چشم بر عدالت نوشيروان رسيد
بادا کشيده خوان نوالت که
در
جهان
فيضش به صد جفاکش بي خانمان رسيد
گشت
در
مهد گران جنبش دهر آخر کار
خوش خوش از خواب گرانديده بختم بيدار
کرده از قوت امداد خودم رتبه بلند
داده
در
ساحت اعزاز خودم رخصت يار
قسمت آموخته
در
گه رزاق کبير
که کفش واسطه رزق صغار است و کبار
آن که با عصمت او رابعه حجله چرخ
در
پس پرده به رسوائي خود کرد اقرار
در
رکابت همه اصناف ملک غاشيه کش
از صفات همه اوراق فلک غاشيه دار
جاي او هيچ ستاينده نگيرد
در
دور
گر کند تا بايد سعي سپهر دوار
به اميري که
در
احرام نمازش هر شب
بانگ تکبير ز تکبير رسيدي به هزار
غنچه
در
ديده من اخگر و گل آتش تيز
ارغوان بر سر آن شعله ريزنده شرار
آسمان کوکبه شهزاده پريخان خانم
کاسمان راست به خاک
در
او استظهار
کاميابي که اگر طول بقا
در
خواهد
بر حياتش کشد ايزد رقم استمرار
ز جهان راندنش از غيرت هم نامي خود
گر پري همچو بشر جلوه کند
در
ابصار
ز اقتضاي قرق عصمت او شايد اگر
روي برتابد و از شرم کند
در
ديوار
در
رياض حرم او که دو صد گلزار است
نکند آب و هوا تربيت نرگس زار
قصد ايثار ذخاير چکند
در
يک دم
بحر ذخار برآرد ز کف او زنهار
عدل او چون شکند صولت سر پنجه ظلم
خنده بر باز زند کبک دري
در
کوهسار
وز سخنهاي قوي خلعت پر زور مدام
بختيانم به قطارند و روان
در
اقطار
دهي انصاف که اعجاز بود ناکردن
با چنين خاطر افکار خطا
در
افکار
وندرين ملک اگر راه کنم
در
بزمي
يا به راهي ابدالدهر نشينم چو غبار
دو کشتي متساوي اساس را
در
بحر
يکي رساند به ساحل يکي به طوفان داد
دو سالک متشابه سلوک را
در
عشق
يکي ز وصل بشارت يکي ز هجران داد
زبان بسته که بد حکمتي نهفته
در
آن
به کمترين طبقات صنوف حيوان داد
بهر که
در
طلب گنج لايزالي بود
گليم مختصر فقر و گنج ويران داد
کرم بر اوست مسلم که آن چه وقت سؤال
گذشت
در
دل سايل هزار چندان داد
فتاد زلزله
در
گور حاتم از غيرت
چو شخص همت او رخش جود جولان داد
توئي ز معدلت آن کسرئي که
در
عهدت
رواج عدل از ايران اثر به توران داد
هميشه تا به کف روزگار
در
و گهر
توان ز موهبت بحر و کان فراوان داد
کند چو ساقي لطفت مي کرم
در
جام
شود به آن همه زردي رخ طمع احمر
کميت ناطقه
در
عرصه ستايش او
بماند از تک و وصفش نگفته ماند اکثر
شهنشها ملکا داورا جهان دارا
زهي ز داوريت
در
جهان جهان دگر
چنان شده است جهان فراخ بر من تنگ
که
در
بدن نفسم را نمانده راه گذر
اگر نيافتي از منهيان عالم غيب
دلم ز لطف تو
در
عالم مثال خبر
صفحه قبل
1
...
2246
2247
2248
2249
2250
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن