167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

مواعظ سعدي

  • هميشه باز نباشد در دو لختي چشم
    ضرورتست که روزي به گل براندايي
  • برادران تو بيچاره در ثري رفتند
    تو همچنان ز سر کبر بر ثريايي
  • خيال بسته و بر باد عمر تکيه زده
    به پنج روز که در عشرت تمنايي
  • دلي نماند که در عهد او نرفت از دست
    سري نماند که با او نپخت سودايي
  • قيامتست که در روزگار ما برخاست
    به راستي که بلاييست آن نه بالايي
  • دگر چه بيني اگر روي ازو بگرداني
    که نيست خوشتر از او در جهان تماشايي
  • که نيست در همه عالم به اتفاق امروز
    جز آستانه او مقصدي و ملجايي
  • اي که پنجاه رفت و در خوابي
    مگر اين پنج روزه دريابي
  • تو چراغي نهاده بر ره باد
    خانه اي در ممر سيلابي
  • بانگ طبلت نمي کند بيدار
    تو مگر مرده اي نه در خوابي
  • دست و پايي بزن به چاره و جهد
    که عجب در ميان غرقابي
  • به در بي نياز نتوان رفت
    جز به مستغفري و اوابي
  • تو در خلق مي زني شب و روز
    لاجرم بي نصيب ازين بابي
  • کي دعاي تو مستجاب کند
    که به يک روح در دو محرابي
  • سعديا راستي ز خلق مجوي
    چون تو در نفس خود نمي يابي
  • با همه عيب خويشتن شب و روز
    در تکاپوي عيب اصحابي
  • به خرمي و به خير آمدي و آزادي
    که از صروف زمان در امان حق بادي
  • جهان گشاي و عدو بند و ملک بخش و ستان
    که در حمايت صاحبدلان بسياري
  • به دولت تو چنان ايمنست پشت زمين
    که خلق در شکم مادرند پنداري
  • صراط راست که داند در آن جهان رفتن؟
    کسي که خو کند اينجا به راست رفتاري
  • جهان ستاني و لشکرکشي چه مانندست
    به کامراني درويش در سبکباري؟
  • به دولتت علم دين حق فراشته باد
    به صولتت علم کفر در نگونساري
  • تو ياد هر که کني در جهان بزرگ شود
    مگر که ديگرش از ياد خويش بگذاري
  • به هر درم سر همت فرو نمي آيد
    ببسته ام در دکان ز بي خريداري
  • خداي در دو جهانت جزاي خير دهاد
    که هر چه داد به اضعاف آن سزاواري