167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

مواعظ سعدي

  • به زنده مي کنم از ننگ وصلتش در گور
    که زشت خوب نگردد به جامه رنگين
  • چه لايق مگسانست بامداد بهار
    که در مقابله بلبلان کنند طنين؟
  • که نشر کرده بود طي من در آن مجلس؟
    که برده باشد نام ثري به عليين؟
  • اسلام در امان و ضمان سالمتست
    از يمن همت و قدم پارساي تو
  • گر آسمان بداند قدر تو بر زمين
    در چشم آفتاب کشد خاک پاي تو
  • شکر مسافران که به آفاق مي رود
    گر بر فلک رسد نرسد در عطاي تو
  • تيغ مبارزان نکند در ديار خصم
    چندان اثر که همت کشور گشاي تو
  • بدبخت نيست در همه عالم به اتفاق
    الا کسي که روي بتابد ز راي تو
  • اي در بقاي عمر تو خير جهانيان
    باقي مباد هر که نخواهد بقاي تو
  • آن چيست در جهان که نداري تو آن مراد
    تا سعدي از خداي بخواهد براي تو
  • چو ماه روي مسافر که بامداد پگاه
    درآيد از در اميدوار چشم به راه
  • خجسته روزي خرم کسي که باز کنند
    به روي دولت و بختش در فرج ناگاه
  • که چشم داشت که يوسف عزيز مصر شود
    اسير بند بلاي برادران در چاه؟
  • شب فراق نمي بايد از فلک ناليد
    که روزهاي سپيدست در شبان سياه
  • هر آنکه بر در بخشايش خداي نشست
    به عاقبت نرود نااميد ازين درگاه
  • يکي که گردن زورآوران به قهر بزن
    دوم که از در بيچارگان به لطف درآي
  • بد اوفتند بدان لاجرم که در مثلست
    که مار دست ندارد ز قتل مارافساي
  • نگويمت چو زبان آوران رنگ آساي
    گرت به سايه در آسايشي به خلق رسد
  • بهشت بردي و در سايه خداي آساي
    که ابر مشک فشاني و بحر گوهر زاي
  • اي حسود ار نشوي خاک در خدمت او
    ديگرت باد به دستست برو مي پيماي
  • هر که خواهد که در اين مملکت انگشت خلاف
    بر خطايي بنهد، گو برو انگشت بخاي
  • نيکخواهان تو را تاج کرامت بر سر
    بدسگالان تو را بند عقوبت در پاي
  • سر فروتني انداخت پيريم در پيش
    پس از غرور جواني و دست بالايي
  • به عمر خويش کسي کامي از توبرنگرفت
    که در شکنجه بي کاميش نفرسايي
  • اگر زيادت قدرست در تغير نفس
    نخواستم که به قدر من اندر افزايي