نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان محتشم کاشاني
در
نرد همتم کني آن لحظه امتحان
کافتد ز عشق کار به ترک سر و کلاه
غالب حريفي از همه رو داده بازيم
در
نرد دوستي که مساويست کوه و کاه
تا چند محتشم بود اي شاه محتشم
در
حبس ششدر غم هجر تو بي گناه
من و ملکي و خريداري مژگان سيهي
که فروشند
در
آن ملک به صدجان گنهي
شهسواري که به جولانگه حسنت امروز
انقلاب از نگهي ميفکند
در
سپهي
صورت به اين لطافت سيرت به اين نکوئي
در
جسم پاک حور است روح فرشته گوئي
شغل طبيعت اوست
در
عين خشم و اعراض
زان نرگس سخن گو دزديده عذر گوئي
در
جستجوي ما نيست هيچت تعلل اما
گاهي که جمع گرديد اسباب تندخوئي
بوي بهشت دارد اين باغ اگرچه حالا
در
وي مشام جان راست وقت بنفشه بوئي
در
پاکدامني ها دخلي ندارد اما
مانند خرقه پوشان دامان خرقه شوئي
نکشد ناز مسيح آن که تو جانش باشي
در
عنان گيري عمر گذرانش باشي
حال دهشت زده اي خوش که دم عرض سخن
در
سخن بندي حيرت تو زبانش باشي
اي دل از وي همه
در
نعمت وصلند تو چند
ديده بان مگسان سرخوانش باشي
برقي از خانه زين مي جهد اي دل بشتاب
که دمي
در
صف نظارگيانش باشي
چو ممکن نيست بودن بي بلا بسيار ممنونم
که افکندست عشقم
در
بلاي سرو بالائي
مباش اين همه اي گنج حسن
در
دل غير
بيا که هست مرا نيز کنج ويراني
درآ ز
در
اي جان که محتشم بي توست
مثال صورت ديوار و جسم بي جاني
باز بر من نظر افکنده شکار اندازي
به شکار آمده
در
دشت دلم شهبازي
خون بهاي دو جهانست
در
اثناي عتاب
از لبش خنده اي از گوشه چشمش نازي
سهم کشنده ناوکي مي کشدم که
در
پيم
داده عنان رخش کين صيد کشي کمان کشي
اي منم از خمار غم کز تازه دگر
ساقي عشق
در
قدح کرده شراب بي غشي
در
بحر دل هوائي گرديده شورش انگيز
وز جاي خويش جنبيد درياي اضطرابي
گنجشک را چه طاقت
در
عرصه اي که آنجا
گرم شکار گردد سيمرغ کش عقابي
از ما اثر چه ماند
در
کشوري که راند
کام از هلاک درويش سلطان کاميابي
اي محتشم درين بزم مردانه کوش کايام
بهر تو کرده
در
جام مردآزما شرابي
عقابي
در
رسيد از اوج استيلا و پيش وي
به جز تسليم نتوانست صيد ناتوانائي
شکارانداز صيادي برآمد تيغ کين بر کف
فکند آشوب
در
وحشي شکاري بند برپائي
پي عذر قدومت محتشم تا دم آخر
بر آن
در
جبهه سائي آستان از سجده فرسائي
بر
در
درج قفل زدم يک چندي
عاقبت داد گشادش بت شکر خندي
لطف ممتاز کن آماده که آمد بر
در
بي نياز از تو جهاني به تو حاجتمندي
مژده اي درد که
در
دام تو افتاد آخر
نامفيد به دوائي بالم خورسندي
ندادي اختيار کشتن من ترک چشمت را
که
در
جان باختن بي اختياريهاي من بيني
نشد
در
جام بهر امتحانم باده وصلت
که با چندين هوس پرهيزگاريهاي من بيني
همچو خاشاکي که بادش
در
ربايد ناگهان
خواهد از جاکندنم جولان تازي ابرشي
باده اي کامروز دارد سرخوشم از بوي خود
هوش فردا کي گذارد
در
چو من درياکشي
از وثاق محتشم فردا برون خواهد دويد
خانه سوزي
در
شهر افکني مجنون وشي
هلاک از نرگس بيمار خواهي ساخت آن روزم
که
در
خون خواريش امروز ناپرهيزتر سازي
ز نايابي
در
وصل تو قيمت ياب تر گردد
محيط حسن را هرچند طوفان خيزتر سازي
به زبان جور ممکن بود امتحان عاشق
تو به تيغم آزمودي و همان
در
امتحاني
در
عشق مي دهند به مقدار رنج گنج
تا تن به زير بار گران آورد کسي
کوتاب تير و ناوک پران که خويش را
در
جرگه تو سخت کمان آورد کسي
بازار عشق ز آتش غيرت شود چو گرم
کي
در
خيال سود و زيان آورد کسي
اي محتشم ار دهرت همسايه مجنون کرد
خوش باش که جا
در
عشق پهلوي کسي داري
رفتي و رفت بي رخت از ديده روشني
در
ديده ماند اشکي و آن نيز رفتني
آن تن ز پافتاد که
در
زير بار عشق
از کوههاي درد نکردي فروتني
پيدا شد از فروغ رخت بر کدام دشت
در
لاله ها طراوت گلهاي گلشني
در
سير چمن ديدم سرو چمن آرائي
زيبا تن و اندامي رعنا قد و بالائي
با آن که جهانگيرست شمشير زبان من
از سحر خيالاتم
در
عرض تمنائي
هان اي سر سودائي راز هوس گرمست
پا
در
ره سودانه اما نخوري پائي
سختي راه محبت را دليل اين بس که تو
در
نخستين منزلي هرچند ره طي ميکني
صفحه قبل
1
...
2239
2240
2241
2242
2243
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن