نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
اشتر نامه عطار
شش جهت
در
سفل آمد راستي
تا شود پيدا
در
آنجا خواستي
جزو خود کل ديد
در
ره گم شده
بود چون يک قطره
در
قلزم شده
اين يکي
در
عز و قربت آمده
آن يکي
در
رنج و محنت آمده
اين جسد را
در
حسد آورده است
آن يکي رو
در
احد آورده است
آن يکي
در
خون دل جان رفته کل
اوفتاده
در
بلا و رنج و ذل
اين يکي
در
قتل و خون آورده رو
عالمي از وي شده
در
گفتگو
آن يکي
در
راه جسم و بغض و آز
آمده
در
راه حق درمانده باز
در
مقام عشق صادق آيد او
در
فناي عشق لايق آيد او
اين جهان همچون رباطي دان دو
در
زين
در
آي و زان دگر بر شود گر
هر که اينجا حق نه بيند دم بدم
حق نه بيند
در
وجود و
در
عدم
چون شود کژ دال گردد
در
حساب
دال همچون راست گردد
در
حجاب
چون تو عورت بين شدي
در
اصل کار
چون يکي بيني عددها
در
شمار
چون تواند صورتي
در
مانده باز
کي شود بر وي
در
توحيد باز
جان خود
در
راه حق کرد او نثار
سيد و صدر رسل
در
هر ديار
مرتضي اسرار احمد
در
نهان
گفت با چاه آن حقيقت
در
نهان
هر چه از حق آمدي
در
سوي وي
فاش کردي
در
ميان گفت وي
رهبر او بودست ما را
در
جهان
او نهاده سر کلي
در
ميان
سر حق هم حق بداند
در
جهان
سر حق حق بين نداند
در
عيان
تا ترا آئينه آيد
در
نظر
آنگهي سيبي نهي
در
رهگذر
هر که
در
تو کم شود او گم شود
همچو يک قطره که
در
قلزم شود
قطره باران اگرچه پر بود
بحر را
در
عمرها يک
در
بود
در
شود آنگاه
در
توي صدف
تا زند تير مرادي بر هدف
در
درياي حقيقي يک بود
در
بحار عشق راه اندک بود
هر که سوي بحر او شد
در
بيافت
بر کنار بحر هرگز
در
نيافت
سالها بايد که تا يک قطره آب
در
بن دريا شود
در
خوشاب
اي دريغا
در
من اين جايگاه
او فتاده سرنگون
در
قعر چاه
گر به بينم
در
رفته از کفم
رتبتي آيد دگر
در
رفرفم
مرد گفتش بر لب دريا کنون
گر بيابي
در
تو هستي
در
جنون
بر لب دريا کسي
در
يافتست
بر لب دريا کجا
در
يافتست
سوي دريا شو تو
در
خود طلب
چون بيابي
در
معني بي تعب
بر کنار بحر
در
نايد پديد
در
ميان بحر درآيد بديد
چون تو خر مهره ز
در
نشناختي
خويشتن
در
چاه غم انداختي
هر زمان
در
سوي چشمه تاختي
خويشتن
در
چشمه مي انداختي
در
همي جويم من اندر چشمه باز
بو که اندر آورم
در
چنگ باز
گفت اورا کاي عزيز کامکار
کي شود
در
چشمه
در
آشکار
در
ز بحر آرند و
در
کانها برند
بلکه پيش زينت جانها برند
کس نشان
در
درين چشمه نداد
خود کسي که
در
درين چشمه نهاد
تا چو
در
بيني و سودا کم شود
اين همه زحمت
در
آنجا کم شود
اين زمان
در
کار رنجي ميبري
غم بسي
در
پرده دل ميخوري
اين زمان
در
کار رنجي ميبري
غم بسي
در
پرده دل ميخوري
آنکه او
در
برد او غواص بود
در
ميان خاص و عام او خاص بود
در
درون بحر
در
حاصل کند
يا مگر از جان مراد دل کند
در
او اندر کنار بحر بود
همچو
در
او دگر دري نبود
اي
در
درياي وحدت آمده
کام خود از
در
معني بستده
گر شوي ياران او را دوستدار
در
کفت آرند
در
شاهوار
گر کني اين
در
او
در
گوش تو
دايما باشي ز کل بيهوش تو
در
او جويند تا آگه شوند
از يقين
در
او آگه شوند
هر که آن
در
باز يابد مرو را
بدهمش گنجي
در
آنجا بي بها
گنج حق تو از کجا آورده
در
مجو اکنون چو
در
گم کرده
در
او چون باز ديدي دار گوش
بعد از آن آن
در
شود حلقه بگوش
صفحه قبل
1
...
222
223
224
225
226
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن