167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان خاقاني

  • باد غم جست در لهو و طرب بربنديد
    موج خون خاست در بهو و طرز بگشاييد
  • در دار الکتب و بام دبستان بکنيد
    بر نظاره ز در و بام مفر بگشاييد
  • چون چراغيد همه در ستد و داد حيات
    کآنچه در شام ستانيد سحر بازدهيد
  • در صفه تو دختر قيصر بساط بوس
    در پيش گاه تو زن فغفور پيش کار
  • تو نيستان شير سياهي در اين حرم
    تو آشيان باز سپيدي در اين ديار
  • هست حسود تو را از اثر عدل تو
    رشک حسد در جگر اشک عنا در کنار
  • يک کنجدش نگنجد در سينه گنج توران
    يک سنجدش نسنجد در ديده ملک بربر
  • در غيبت من آيد پيدا حسودم آري
    چون زادت مخنث در مردن پيمبر
  • اي سوخته رخ تو در زار گريه آتش
    بيمار دو لب تو در زهر خنده شکر
  • گر تو در وهم همدمي جويي
    در ره جست گم کني هنجار
  • دو فتوح است تازه در يک وقت
    دو لطيفه است سفته در يک تار
  • روي اين در ري آفتاب اشراق
    خوي او در خوي او رمزد آثار
  • بحر در کوه بين کنون پس از آنک
    کوه در بحر ديده اي بسيار
  • دوشم در آمد از در غم خانه نيم شب
    شب روز عيد کرد مرا ماه اسمرش
  • در طشت آب ديد توان ماه عيد و من
    در طشت خون بديدم ماه منورش
  • در پرده دل آمد دامن کشان خيالش
    جان شد خيال بازي در پرده وصالش
  • بل غرقه آب دريا در گوهر حسامش
    بل آب زهره شيران در آتش قتالش
  • گفتند آنک آنک کيخسرو زمانه
    در زين سمند رستم، در کف کمند زالش
  • مه شد موافق او در دق بدين جنايت
    هر سال در خسوفي کرد آسمان نکالش
  • شمس فلک ز بيم اذ الشمس در گريخت
    در ظل شمس دين که شود چاکر سخاش
  • چون در زمانه آب کرم هيچ جا نماند
    جاي تيمم است به خاک در سخاش
  • بسي نماند که بي روح در زمين ختن
    سخن سراي شود چون درخت در وقواق
  • در مقام عز عزلت در صف ديوان عهد
    راست گوئي روستم پيکار و عنقا پيکرم
  • در قلاده سگ نژادان گرچه کمتر مهره ام
    در طويله شير مردان قيمتي تر گوهرم
  • هشت باغ خلد را دربسته بيني بر خسان
    کان کليد هشت در در بادبان آورده ام