167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

مواعظ سعدي

  • واماندگي اندر پس ديوار طبيعت
    حيفست دريغا که در صلح بهشتيم
  • مردم از فتنه گريزند و ندانند که ما
    به تمناي تو در حسرت رستاخيزيم
  • باغ فردوس مياراي که ما رندان را
    سر آن نيست که در دامن حور آويزيم
  • بي مغز بود سر که نهاديم پيش خلق
    ديگر فروتني به در کبريا کنيم
  • دارالشفاي توبه نبستست در هنوز
    تا درد معصيت به تدارک دوا کنيم
  • بستن قبا به خدمت سالار و شهريار
    اميدوارتر که گنه در عبا کنيم
  • هفتاد زلت از نظر خلق در حجاب
    بهتر ز طاعتي که به روي و ريا کنيم
  • خلاف راستي باشد، خلاف راي درويشان
    بنه گر همتي داري، سري در پاي درويشان
  • عشقبازي چيست سر در پاي جانان باختن
    با سر اندر کوي دلبر عشق نتوان باختن
  • آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن
    توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن
  • زاهدي بر باد الا، مال و منصب دادنست
    عاشقي در ششدر لا، کفر و ايمان باختن
  • هر زمان چون پياله چند زني
    خنده در روي لعبت ساده
  • شبي در خرقه رندآسا، گذر کردم به ميخانه
    ز عشرت مي پرستان را، منور بود کاشانه
  • ز خلوتگاه رباني، وثاقي در سراي دل
    که تا قصر دماغ ايمن بود ز آواز بيگانه
  • گشادند از درون جان در تحقيق سعدي را
    چو اندر قفل گردون زد کليد صبح دندانه
  • به در خداي قربي، طلب اي ضعيف همت
    که نماند اين تقرب، که به پادشاه داري
  • دست در دامن عفوت زنم و باک ندارم
    که کريمي و حکيمي و عليمي و قديري
  • دي بوستان خرم و صحراي لاله زار
    وز بانگ مرغ در چمن افتاده غلغلي
  • اي صوفي سرگردان، در بند نکونامي
    تا درد نياشامي، زين درد نيارامي
  • جامي چه بقا دارد، در رهگذر سنگي؟
    دور فلک آن سنگست، اي خواجه تو آن جامي
  • گر شهوت از خيال دماغت به در رود
    شاهد بود هر آنچه نظر بر وي افکني
  • هزاران در از خلق بر خود ببندي
    گرت باز باشد دري آسماني
  • وليکن تو را صبر عنقا نباشد
    که در دام شهوت به گنجشک ماني
  • چنان مي روي ساکن و خواب در سر
    که مي ترسم از کاروان باز ماني
  • صدف وار بايد زبان درکشيدن
    که وقتي که حاجت بود در چکاني