نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان محتشم کاشاني
بربند به شاهي کمر و طوق غلامي
در
گردن صد خسرو زرين کمر انداز
ايزد براي لذت وصل آفريد و بس
معشوق را به عاشق خود
در
مقام ناز
در
زير تيغ مي دهد از انتظار جان
صيدي که همچو محتشم افتد به دام ناز
تا روم آسان به خواب مرگ
در
بالين من
چشم افسون ساز را گوينده افسانه ساز
در
وداع آخرين عيش کرد اي جغد غم
آشيان يک بار بر ديوار اين ويرانه ساز
اي
در
زمان خط تو بازار فتنه تيز
انجام دور حسن تو آغاز رستخيز
هر روز مي کند ز ره دعوي آفتاب
کشتي حسن با تو قدر ليک
در
گريز
اي مقيمانه درين دير دو
در
کرده مقام
خيز کاين راهگذر خانه نگردد هنوز
همه جان گردد اگر آب و هوا
در
تن سرو
جانشين قد جانانه نگردد هرگز
محتشم چشم اميد تو به اين رشحه رشگ
صدف آن
در
يک دانه نگردد هرگز
پيش پيش لشگر حسنش پس از صد دور باش
در
کمانها تيرهاي دل شکاف سينه سوز
بنياد عمر شد متلاشي و از وفا
دست تلاش من به غمت
در
کمر هنوز
روزي که خار تربت من گل دهد مرا
باشد ز خار تو خون
در
جگر هنوز
راز دلم ز پرده سراسر برون فتاد
اين اشگ طفل مشرب من پرده
در
هنوز
عقل
در
ميدان عشق آهسته مي راند فرس
وز سم آتش مي جهاند توسن تند هوس
آن چنانم مضطرب کز من گران لنگريست
در
ره صرصر غبار و بر سر گرداب خس
کار چشم نيم باز اوست
در
ميدان ناز
از خدنگ نيم کس فارس فکندن از فرس
در
هوايش تيز رو چون کوکب سياره شود
وز هواداران آن سرو بلند اختر بپرس
خموشيت گره افکند
در
دل همه کس
بگو حديثي و بگشاي مشکل همه کس
عداوتم به دل کاينات داده قرار
محبتي که سرشتست
در
دل همه کس
طبيب محتشم
در
عشق پرکاريست کز قدرت
به الماس جفا خوش مي کند داغ نمک سودش
آمد ز خانه بيرون
در
بر قباي زرکش
بر زر کشيده خفتان شاهانه بسته ترکش
در
سر هواي جولان بر لب نشان باده
غالب نشاط خندان شيرين مذاق سرخوش
هنگام ترکتازش طاقست
در
نظرها
آن چين زدن بر ابرو وان هي زدن بر ابرش
در
چشم تو صد شيوه عيانست ز مستي
صد شيوه ديگر که محال است بيانش
سروي است
در
برم که براندام نازنين
ماند نشان ز بند قبا چست بستنش
به نوگلي نگرانم که مي دمد چو گياه
کرشمه از
در
و ديوار گلشن کويش
دو جهان گشته به حسني که اکر
در
عرصات
به همان حسن درآيد گذرند از گنهش
مه جبيني ز زمين خاسته کز قوت حسن
پنجه
در
پنجه خورشيد فکند است مهش
ضبط بيتابي خود کرده ولي
در
حرکت
پيرهن زان تن و اندام و قبازان برو دوش
خمار رفته ز سر تازه نشاء از مي تلخ
اثر ز تلخي مي
در
لبان شهدفروش
چو شاخ گل شده کج
در
ميان خانه زين
اتاغه از سر دستار ميل سر دوش
سرشک کرده هم آغوش کامکاران را
قباي ترک که تنگش کشيده
در
آغوش
هرتار که
در
طره عنبر شکستنش
پيوند نهالي برگ جان من استش
مي سوزدم از آرزوي رنگي و بوئي
با آن که گل و لاله چمن
در
چمنستش
هست از ورق شرم و حيا دست خودش نيز
زان جوهر جان دور که
در
پيرهنستش
گفتم که
در
آن تنگ شکر جاي سخن نيست
رنجيد همانا که درين هم سخن استش
هر بنده که گرديده بر آن
در
ادب آموز
اهليت سلطاني صد انجمنستش
سحر به کوچه بيگانه اي فتادم دوش
فتاد ناگهم آواز آشنا
در
گوش
چنان به تنگ من از سرخوشي درآمد تنگ
که گوئي آمده تنگم گرفته
در
آغوش
محتشم حرص تو ظاهر شده
در
ديدن او
که به خونت شده آن غمزه خونخوار حريص
محتشم
در
عاشقي بدنام شد پاکش بسوز
تا شوي از ننگ آن رسواي تر دامن خلاص
باز
در
نرد محبت غلطي باخته اي
اي غلط باز ازين مغلطها چيست غرض
تا
در
وجود آمدي اي کعبه مراد
شد سجده تو بر همه کس چون نماز فرض
در
وفاي خود و بدعهدي من گرچه رقيب
خورد سوگند به جان تو غلط بود غلط
محتشم
در
طلبش آن همه شب زنده که داشت
چشم سياره فشان تو غلط بود غلط
بي روي تو
در
چمن ندارند
از صحبت هم گل و سمن حظ
در
مهد که دايه ساقيش بود
مي کرد از آن لبان لبن حظ
پر زلزله شد جهان و دارد
زان زلزله
در
جهان فکن حظ
در
ذوق کم ز خوردن آب حيات نيست
خوردن ز دست آن مه مشکين نقاب تيغ
صفحه قبل
1
...
2235
2236
2237
2238
2239
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن