167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان محتشم کاشاني

  • بربند به شاهي کمر و طوق غلامي
    در گردن صد خسرو زرين کمر انداز
  • ايزد براي لذت وصل آفريد و بس
    معشوق را به عاشق خود در مقام ناز
  • در زير تيغ مي دهد از انتظار جان
    صيدي که همچو محتشم افتد به دام ناز
  • تا روم آسان به خواب مرگ در بالين من
    چشم افسون ساز را گوينده افسانه ساز
  • در وداع آخرين عيش کرد اي جغد غم
    آشيان يک بار بر ديوار اين ويرانه ساز
  • اي در زمان خط تو بازار فتنه تيز
    انجام دور حسن تو آغاز رستخيز
  • هر روز مي کند ز ره دعوي آفتاب
    کشتي حسن با تو قدر ليک در گريز
  • اي مقيمانه درين دير دو در کرده مقام
    خيز کاين راهگذر خانه نگردد هنوز
  • همه جان گردد اگر آب و هوا در تن سرو
    جانشين قد جانانه نگردد هرگز
  • محتشم چشم اميد تو به اين رشحه رشگ
    صدف آن در يک دانه نگردد هرگز
  • پيش پيش لشگر حسنش پس از صد دور باش
    در کمانها تيرهاي دل شکاف سينه سوز
  • بنياد عمر شد متلاشي و از وفا
    دست تلاش من به غمت در کمر هنوز
  • روزي که خار تربت من گل دهد مرا
    باشد ز خار تو خون در جگر هنوز
  • راز دلم ز پرده سراسر برون فتاد
    اين اشگ طفل مشرب من پرده در هنوز
  • عقل در ميدان عشق آهسته مي راند فرس
    وز سم آتش مي جهاند توسن تند هوس
  • آن چنانم مضطرب کز من گران لنگريست
    در ره صرصر غبار و بر سر گرداب خس
  • کار چشم نيم باز اوست در ميدان ناز
    از خدنگ نيم کس فارس فکندن از فرس
  • در هوايش تيز رو چون کوکب سياره شود
    وز هواداران آن سرو بلند اختر بپرس
  • خموشيت گره افکند در دل همه کس
    بگو حديثي و بگشاي مشکل همه کس
  • عداوتم به دل کاينات داده قرار
    محبتي که سرشتست در دل همه کس
  • طبيب محتشم در عشق پرکاريست کز قدرت
    به الماس جفا خوش مي کند داغ نمک سودش
  • آمد ز خانه بيرون در بر قباي زرکش
    بر زر کشيده خفتان شاهانه بسته ترکش
  • در سر هواي جولان بر لب نشان باده
    غالب نشاط خندان شيرين مذاق سرخوش
  • هنگام ترکتازش طاقست در نظرها
    آن چين زدن بر ابرو وان هي زدن بر ابرش
  • در چشم تو صد شيوه عيانست ز مستي
    صد شيوه ديگر که محال است بيانش
  • سروي است در برم که براندام نازنين
    ماند نشان ز بند قبا چست بستنش
  • به نوگلي نگرانم که مي دمد چو گياه
    کرشمه از در و ديوار گلشن کويش
  • دو جهان گشته به حسني که اکر در عرصات
    به همان حسن درآيد گذرند از گنهش
  • مه جبيني ز زمين خاسته کز قوت حسن
    پنجه در پنجه خورشيد فکند است مهش
  • ضبط بيتابي خود کرده ولي در حرکت
    پيرهن زان تن و اندام و قبازان برو دوش
  • خمار رفته ز سر تازه نشاء از مي تلخ
    اثر ز تلخي مي در لبان شهدفروش
  • چو شاخ گل شده کج در ميان خانه زين
    اتاغه از سر دستار ميل سر دوش
  • سرشک کرده هم آغوش کامکاران را
    قباي ترک که تنگش کشيده در آغوش
  • هرتار که در طره عنبر شکستنش
    پيوند نهالي برگ جان من استش
  • مي سوزدم از آرزوي رنگي و بوئي
    با آن که گل و لاله چمن در چمنستش
  • هست از ورق شرم و حيا دست خودش نيز
    زان جوهر جان دور که در پيرهنستش
  • گفتم که در آن تنگ شکر جاي سخن نيست
    رنجيد همانا که درين هم سخن استش
  • هر بنده که گرديده بر آن در ادب آموز
    اهليت سلطاني صد انجمنستش
  • سحر به کوچه بيگانه اي فتادم دوش
    فتاد ناگهم آواز آشنا در گوش
  • چنان به تنگ من از سرخوشي درآمد تنگ
    که گوئي آمده تنگم گرفته در آغوش
  • محتشم حرص تو ظاهر شده در ديدن او
    که به خونت شده آن غمزه خونخوار حريص
  • محتشم در عاشقي بدنام شد پاکش بسوز
    تا شوي از ننگ آن رسواي تر دامن خلاص
  • باز در نرد محبت غلطي باخته اي
    اي غلط باز ازين مغلطها چيست غرض
  • تا در وجود آمدي اي کعبه مراد
    شد سجده تو بر همه کس چون نماز فرض
  • در وفاي خود و بدعهدي من گرچه رقيب
    خورد سوگند به جان تو غلط بود غلط
  • محتشم در طلبش آن همه شب زنده که داشت
    چشم سياره فشان تو غلط بود غلط
  • بي روي تو در چمن ندارند
    از صحبت هم گل و سمن حظ
  • در مهد که دايه ساقيش بود
    مي کرد از آن لبان لبن حظ
  • پر زلزله شد جهان و دارد
    زان زلزله در جهان فکن حظ
  • در ذوق کم ز خوردن آب حيات نيست
    خوردن ز دست آن مه مشکين نقاب تيغ