167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان سعدي

  • معجزات پنج پيغمبر به رويش در پديد
    احمد و داود و عيسي خضر و داماد شعيب
  • مدار توبه توقع ز من که در مسجد
    سماع چنگ تأمل کنم نه وعظ خطيب
  • تا چشم بدي به زير بنهد
    ديگر به کرشمه در نهانست
  • هستم همه ساله دست بر سر
    چون پاي فراق در ميانست
  • گفتم او را اين چه زلف ( . . . )
    گفت هان في الجمله در ( . . . )
  • دل نه جاي تست آخر چون کنم
    در جهانم خود همين ويرانه ايست
  • هرکسي را دلربايي همچو ذره در هوايي
    قبله هرکس به جايي قبله سعدي سرايت
  • گر دهد عمرم امان رويت ببينم عاقبت
    ور بميرم در غريبي ز انتظارت خير باد
  • ما ترک سر بگفتيم، تا دردسر نباشد
    غير از خيال جانان، در جان و سر نباشد
  • در روي هر سپيدي، خالي سياه ديدم
    بالاتر از سياهي، رنگي دگر نباشد
  • رنگ قبول مردان، سبز و سفيد باشد
    نقش خيال رويش، در هر پسر نباشد
  • چشم وصال بينان، چشميست بر هدايت
    سري که باشد او را، در هر بصر نباش
  • شرحت کسي نداند، وصفت کسي نخواند
    همچون تو ماه سيما، در بحر و بر نباشد
  • با لب يار و در بر دلدار
    هر زمانيم کار و باري بود
  • صبح چنان صادقست (در طلب او)
    کز هوس روي او (پگاه برآيد)
  • گر به مثل ديرتر ز خوا(ب بخيزد)
    صبح در آن روز (چاشتگاه برآيد)
  • گل به چمن در برست، ماه مگر يا خورست
    سرو به رقص اندرست، بر طرف جويبار
  • در انتظار تو سعدي هميشه مي گويد
    که اي نسيم سحر بوي زلف يار بيار
  • کجاست خانه قاضي که در مقالت عشق
    ميان عاشق و معشوق ماجراست هنوز
  • نيازمندي من در قلم نمي گنجد
    قياس کردم و ز انديشه ها و راست هنوز
  • چه درد دلست اينچه من درفتادم
    که در دام مهر تو دلبر فتادم؟
  • ز غرقاب اين غم، رهايي نيابم
    که در موج ديده چو لنگر فتادم
  • خيال لب و روي و خلاش بديدم
    به سر در گل و مشک و شکر فتادم
  • دران چاه جانم خوش افتاد ليکن
    ز بدبختي خويش بر در فتادم
  • حديث خويش بنوشتم چو آن گفتار ( . . . )
    چو در دل مهر تو کشتم مبارک (باد پيوندم)