نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان سعدي
آن کس که نه عاشق و نه معشوق کسيست
در
ملک خداي اگر نباشد شايد
اي دست از آستين برون کرده به عهد
وامروز کشيده پاي
در
دامن باز
تا سر نکنم
در
سرت اي مايه ناز
کوته نکنم ز دامنت دست نياز
هرچند که راهم به تو دورست و دراز
در
راه بميرم و نگردم ز تو باز
همسايه که ميل طبع بيني سويش
فردوس برين بود سرا
در
کويش
وآن را که نخواهي که ببيني رويش
دوزخ باشد بهشت
در
پهلويش
گر دست دهد دولت ايام وصال
ور سر برود
در
سر سوداي محال
چون چشم ندارم که جوان گردم باز
آخر کم از آنکه
در
جوانان نگرم
مي پندارم که ديده بي ديدن دوست
در
خواب رود، خيال مي پندارم
دل با تو خصومت آرزو مي کندم
تا صلح کنيم و
در
کنارت گيرم
گويند مرو که خون خود مي ريزي
مادام که
در
کمند اويم چه کنم؟
مي آيي و لطف و کرمت مي بينم
آسايش جان
در
قدمت مي بينم
چون پاي مگس که
در
عسل سخت شود
چندانکه براني نتواند رفتن
در
وقت سحر نماز شام آوردن
بتوان، نتوان تو را به دام آوردن
در
ديده به جاي سرمه سوزن ديدن
برق آمده و آتش زده خرمن ديدن
در
قيد فرنگ غل به گردن ديدن
به زانکه به جاي دوست، دشمن ديدن
اي دست تو آتش زده
در
خرمن من
تو دست نمي گذاري از دامن من
اين دست نگارين که به سوزن زده اي
هرچند حلال نيست
در
گردن من
با ميل که طبع مي کند چتوان کرد؟
عيبست که
در
من آفريدست خداي
ترسم که به ياران عزيزت نرسي
کز دست و زبان خويشتن
در
قفسي
در
وهم نيايد که چه شيرين دهني
اينست که دور از لب ودندان مني
گر دولت و بخت باشد و روزبهي
در
پاي تو سر ببازم اي سرو سهي
سهلست که من
در
قدمت خاک شوم
ترسم که تو پاي بر سر من ننهي
در
صفاتش نرسد گرچه بسي شرح دهد
طوطي طبع من آن بلبل پردستان را
نرگس مست وي آزار دلم مي طلبد
آنکه
در
عربده مي آورد او مستان را
صفحه قبل
1
...
2231
2232
2233
2234
2235
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن