167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • در نزد خلاف تو ببازد سر و جان را
    بدخواه لجوج تو بدانگونه که حلاج
  • شاها ظفرت بنده و اقبال قرين باد
    اين روي زمينت همه در زير نگين باد
  • اول نفس خصم تو در روز ولادت
    آخر نفس مرگ و دم بازپسين باد
  • سحر دير مغان را در گشودند
    دري از خلد بر کشور گشودند
  • دري زانده به روي خلق بستند
    ز شادي صد در ديگر گشودند
  • به نقش طاس نرادان عشرت
    ز شش جانب در ششدر گشودند
  • پس آنگه هر يکي از خطبه فتح
    زبان در مدحت داور گشودند
  • سبک در خواب چشم نرگس مست
    ز آشاميدن رطل گران شد
  • و يا بر فرق عکس خويش در آب
    ز راه خودپرستي سايه بان شد
  • ز اوج چرخ و فوج موج ياران
    زمين چون قطره در دريا نهان شد
  • سحر جانانه ام پيمانه در دست
    تماشا را به طرف بوستان شد
  • مهاري در دماغ بختي بخت
    ز آهنگ حدي پرواز مي کن
  • هر آنکو خنجرش را ديد در خواب
    به جز تعجيل مرگش نيست تعبير
  • ز امن عدل او گيتي چنان شد
    که خسبد در کنار شير نخجير
  • به يک پيچان کمند پيچ در پيچ
    دوصد چون راي پيچانگر گرفته
  • زهر در فره ات فر فريبرز
    ز گرزت لرزه اندر برز البرز
  • به عزم رزم آهن دل دليران
    نهان گردند چون آتش در آهن
  • سليمان وار در زير نگينش
    ز ملک باختر تا خاوران باد
  • به عهدش هرکه همچون لاله نشکفت
    دلش چون غنچه در فصل خزان باد
  • در هواي مهرگان هنگامه را کردند گرم
    نوشدارويي براي دفع سرما ساختند
  • در ترازو از پي سنجيدن وزن نشاط
    کفه جان را پر از کيل تمنا ساختند
  • اي عجبتر آنکه بي تأثير نفس ناطقه
    آنچه در خورد بهار از صنع والا ساختند
  • گر نشد بيت الشرف بيت الهبوط آفتاب
    جشن نوروزي چرا در مهرگان آراستند
  • تا ز تنشان روح نگريزد ز شادي در عروق
    رشتها هريک ز بهر حبس جان آراستند
  • جان به تنشان تازه شد از تنگ ظرفي لاجرم
    جاي اول روح را در استخوان آراستند
  • گرنه افريدون فري بر بيوراسبي، چيره شد
    مهرگان جشن از چه رو در هر کران آراستند
  • يا مقيد ساخت خصم نا مقيد را ملک
    کز فرح جشني فره در جاودان آراستند
  • عافيت اکنون چو تيغ شاه عالم گير شد
    کان دد پتياره ديوانه در زنجير شد
  • تيغ خونريز ملک از کشتن او عار داشت
    تا نپنداري که در پاداش او تآخير شد
  • خصم در دل صورت قهر ملک تصوير کرد
    صورتي بي جان بسان صورت تصوير شد
  • تا ابد تيغ ملک بر فرق اعدا تندباد
    در ثناي تيغ او تيغ زبانها کند باد
  • در رحم گر نام تيغ جانستانت بشنود
    از هراس جان به سوي نطفه برگردد جنين
  • تا بناي آستانت بر زمين شد آسمان
    در توهم کز چه ساکن عرش اعظم بر زمين
  • گر مدد از شاهباز همتت يابد ذناب
    افکند در کاسه گردون طناطن از طنين
  • باد يارب بد سگالت اندرين دار سپنج
    ششدر اندر نرد درد و مات در شطرنج رنج
  • تا بخوابد فتنه در عهدت به خواب نيستي
    دايه گردون ز مهر و مه جلال ساخته
  • حلقهاي نجم را در هم کشيدست آسمان
    از براي گردن خصمت سلاسل ساخته
  • وانگهي چون تير راني در کمان گويند خلق
    نک عطارد بين به برج قوس منزل ساخته
  • رفعت کاخت اگر مي ديد چرخ چنبري
    از ازل در دل نمي آورد فکر برتري
  • چهره اقبالشان در ششدر خواري فتاد
    زانکه بودندي حريف آب دندان اي ملک
  • بهر خوانش بره را مريخ اگر بريان کند
    نيش عقرب در مذاقش نوش خاطر خواه باد
  • ور زحل در چرخ دولايي ز بهر مطبخش
    جدي را بريان نسازد دلوش اندر چاه باد
  • چون زنگيکي عريان زانو به زنخ برده
    در تابش مهر اندر بنشسته و عرياني
  • بسيار به شب کژدم از لانه برون آيد
    تو کژدمي و پيوست در روز نماياني
  • چون ني ز فلک با کم باديست کره خاکم
    در بحر زنم غوطه از نهر نينديشم
  • مي خواستم ز ساقي زد بانگ کاي حکيم
    در روز آفتاب ننوشد شراب مرد
  • من مي ربودم از لب او بوسهاي گرم
    او مي کشيد در رخ من آههاي سرد
  • تا کي هواي عشرت مدح ملک سراي
    پيري بساط صحبت اطفال در نورد
  • در کام بر نفس ره آمد شدن نماند
    از بس که جام باده پياپي خوريم ما
  • زاينده رود آبش اگر مي شود کمست
    يک روز اگر صبوحي در جي خوريم ما