نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.
ديوان قاآني
حسد
در
دل عدوت چو چرک اندرون چغز
به جوش آردش همي دمادم ز خار خار
ز اقبال ناصري نصيب تو نصر باد
که جاويد
در
جهان بماناد روزگار
چو تيغ تو جمله را گهر
در
کنار باد
بماناد نظمشان ز مدح تو يادگار
که پوست
در
پيکرش چو نار مي بترکد
بخوشدش خون دل چو دانهاي انار
چو دل گهرهاي چند نهفته
در
بر همه
چو قلب شهزاده شان دل از برون آشکار
بر سر سيمينه طشت طاسک زر بر نهاد
در
وسط طاس زر زرين پر بر نهاد
از فزعش ارغوان
در
خفقان اوفتاد
ناميه همچون طبيب دست به نبضش نهاد
و يا گسسته ز مهر سپهر عقد پرن
نموده
در
نيم شب به فرق نسرين نثار
بوته صفت
در
ميانش زر مکلس چراست
بهر چه تکليس کرد اين همه زر عيار
صلصلکان فوج فوج خوش بهم آميخته
پشت به غم داده خلق
در
نغم آويخته
در
صف شهزادگان تو ز هنر سر صفي
چون به قطار ايستند پيش ملک روزبار
دو دست خويش از اسف بهم بسايد همي
که کاش قاآنيا بدي
در
اين روزگار
دهان نيستش وزو سخن ها کنند جعل
ز عشق وي ابرويش
در
آتش فکنده نعل
که هرگز نديده ام بتي با وفاي او
چو جاويد زنده است دلم
در
هواي او
دود تا بزورگام همي رخش
در
چرا
دمد تا به فرودين همي از زمين گيا
هاصيد من تويي چه گرايم به سوي صيد
صيدي به حضرتست که
در
مرغزار نيست
ور خوانمت غزال بيابان به خط و خال
هرگز غزال
در
خور بوس و کنار نيست
او مدح خوان شاه جهانست لاجرم
کس
در
همه زمانه بدين اعتبار نيست
شاهي که خاک از نظر پاک
در
کند
وز نقد جود کيسه آمال پرکند
در
عين سادگي همه نقشيم از آن قبل
کز زنگ حرص آينه دل زدوده ايم
در
بارگاه شه به ارادت ستاده ايم
و اقبال خويش را به سعادت ستوده ايم
زآن بارگير روح که نارفته
در
گلو
چون خون فرو رود برگ و پي بياوريد
زان شربتي که
در
گلوي نحل اگر کنند
بر جاي نوش هوش کند قي بياوريد
در
قم شراب نيست حريفان خداي را
برتر نهيد گامي و از ري بياوريد
پوشيده روي تافته
در
موي بافته
روح القدس اسير دو پتياره بينمت
در
صحن فطرت تو معاني سراچه يي
از لحن فکرت تو مغاني ترانه يي
از لطمه عتاب تو
در
جنبشست چرخ
با موج آسکون چکند هندوانه يي
بي گرمي سخاي تو
در
ديگ آرزو
هفتاد ساله پخته آمال خام باد
طومار عمر تيره مايي و از جفا
طومار عمر زنده دلان
در
نوشته يي
يا تخم فتنه ييست که
در
مرغزار حسن
از بهر بيقراري عشاق کشته يي
شاه جهان فريدون سلطان راستين
کش جاي دست بيني عمان
در
آستين
شاهي که هست کشور او عالمي دگر
در
ملک جم بود به حقيقت جمي دگر
حالي مرا عنان تحمل رود ز دست
هر گه که باد دست زند
در
عنان تو
گويند سوي چين نرود هيچ کاروان
وين رسم باژگونه بود
در
زمان تو
ني ني چو من مديح جهاندار گفته يي
کانباشتست از
در
و گوهر دهان تو
محراب وار خم شودم پشت بندگي
گر
در
رسد اشاره ابرويي از غمت
جان کيست تن کدام صبوري چه تاب چيست
گر
در
رسد بشارت يرغويي از غمت
ماني غبار مقدم شه را به بوي و رنگ
زان
در
جهان فتاده هياهويي از غمت
از بس به گونه تيره و
در
حمله خيره يي
پر غراب و چنگل شهباز بينمت
در
پاي يار من به ارادت سرافکني
ويحک چو جيش خسرو سرباز بينمت
غايب نگردد از نظر خلق رحمتش
ماند همي به نور که
در
چشم مردمست
در
نوک تيغ و نيش سنانش به روز رزم
يک حمير اژدها و يک اهواز کژدمست
البرز کوه با همه برز و همه شکوه
چون سنگريزه ييست کش آژيده
در
سمست
اي زلف دانمت ز چه دايم مشوشي
زانرو مشوشي که معلق
در
آتشي
همچون محک سياهي و سايي به چهر يار
مانا
در
آزمايش آن سيم بيغشي
در
رتبه با مسيح همين فرق بس ترا
کاو روح بخش بود و تو روح مجسمي
دزديده
در
تو راز دل خلق مدغم است
دزديده همچو راز دل خلق مدغمي
شيرين تر از تويي نبود
در
جهان مگر
گفتار من به مدح خديو معظمي
اي صف کشيده مژگان خوابم ربوده يي
مانا تو
در
دو چشمم يک مشت سوزني
اي ترک خلخ اي بت روم اي نگار چين
کامروز
در
زمانه به خوبي معيني
صفحه قبل
1
...
2224
2225
2226
2227
2228
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن