نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
هيلاج نامه عطار
تو با من من ابا تو
در
ميانه
نموده روي
در
ديد زمانه
توئي قطب ملايک
در
زمين تو
که خورشيد مکاني
در
مکين تو
چو کل شيئي
در
جمعم نمود است
همه ذراتم اينجا
در
سجود است
همه گويا بمن
در
اصل بنگر
ميان شرح من
در
وصل بنگر
سجود خود کنم
در
عشق دايم
که ذاتم هست
در
اسرار قايم
منم جان
در
تن اينجمله اينجا
همه نادان و من
در
خويش دانا
منم جان
در
تن و نور دو ديده
کسي وصلم
در
اينجا کل نديده
مرا زيبد که اين جا مينمايد
در
وصلت
در
اينجا ميگشايد
همه
در
پرده اند و مانده کل باز
در
اينجاگاه اندر عين ذل باز
کنون سر را بگفتم
در
قصاصم
نظر ميکن تو
در
عين سپاسم
همه گفتار او
در
کشتن آمد
از آنش
در
جهان برگشتن آمد
تو او را صاحب دردي
در
اينجا
که تو مانند او فردي
در
اينجا
سخن از عشق مي گويد
در
اينجا
تو ميداني چه ميجويد
در
اينجا
حقيقت دوست با او
در
ميانست
اناالحق گوي با وي
در
بيانست
بخواهد سوختن
در
آخر کار
شود
در
آخر کار او خبردار
بگوئيد آنزمان خاکستر او
اناالحق همچنان
در
گفت و
در
گو
دل و جانم چنان
در
آشنائي
در
آنشب يافت اسرار خدائي
چنان پيري که نورش بود
در
روي
ابا من بود اينجا روي
در
روي
چو آنحالت بديدم من
در
آنشب
که پيري آنچنان آمد
در
آنشب
در
اين شب چون نمودستي بگو رخ
که اينجا ميدهي
در
عشق پاسخ
مرا گم ميکني يارا
در
اينجا
که امشب آمدي
در
عشق پيدا
بيکباره يکي شو
در
حقيقت
وصال يار مي بين
در
طريقت
چنان گردد يکي
در
دهر فاني
که باشد باز
در
عين عياني
اناالحق
در
درون بحر ديدم
نظر کردم ورا
در
قعر ديدم
اگر جزوي تو مي بيني
در
اينجا
کجا بگشايدت کلي
در
اينجا
مراد ما يقين
در
کشتن آمد
مرا
در
سوي او برگشتن آمد
بصورت ليک
در
جان کرد کارم
کنون
در
عشق بايد کرد کارم
خدا با ما و اينجا
در
بقايم
کنون با او حقيقت
در
لقايم
دريده پرده ما
در
بر عام
که يابد همچو ما
در
عشق اتمام
درون جمله
در
گفتار مانده
در
او حيران دلم بر دار مانده
تمامت درگمان تو
در
يقيني
از آن معبود
در
عين اليقيني
بخواهم کشتنت
در
خون و
در
خاک
کز آلايش کنم اينجا ترا پاک
که سر منصور را يابد
در
اينجا
بکشتن تا چه بنمايد
در
اينجا
اشتر نامه عطار
هر که او
در
قيد چندين پيچ پيچ
چون بميرد
در
نيابد هيچ هيچ
باز
در
يعقوب نابينا نگر
يوسفش گم کرده گرگان پيش
در
ذات تو
در
نيستي پيدا شود
وين دو بيني تو
در
يکتا شود
آب از صنعت روان
در
مرغزار
در
درون چشمه نالان زار زار
سايه حق رحمه للعالمين
نور شرعش
در
مکان و
در
مکين
هشت جنت
در
گشاده
در
رهت
برتر از عرش آمده منزلگهت
بعد از آن
در
نزد عيسي
در
رسيد
صورت و معني او پرنور ديد
در
ميان آن فنا ديد او بقا
در
ميان بد ابتدا و انتها
در
ميان آن فنا صد گونه نور
شعله ميزد
در
دلش اندر حضور
در
جوانمردي چو او ديگر نبود
همچو او
در
ملک يک صفدر نبود
آن يکي
در
زهر کرده جان نثار
اين يکي
در
خاک و خون افتاده زار
نار چه بود کبر
در
سر داشتن
خويش را
در
جاهلي بگذاشتن
هر يکي
در
گردش از بهر تواند
روز و شب
در
کينه و مهر تواند
هر زمان
در
منزلي ديگر شوند
در
طلب حيران درين ره ميروند
بت پرستي ميکني
در
دير تو
وين همه گردان شده
در
سير تو
سالها گرديده
در
شيب و فراز
تا زماني پي برد
در
صنع راز
در
پس اين پرده ها بازي مکن
در
هواي خويش طنازي مکن
صفحه قبل
1
...
220
221
222
223
224
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن