167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • گلزار سماحت شده در عهد تو بيخار
    فاليز عدالت شده از جهد تو بي خو
  • خودروي بود خصم تو در مزرع هستي
    اي شاه بدان خنجر چون داسش بدرو
  • گر گندم ذات تو در آن خوشه نبستي
    کس حاصل هستي نخريدي به يکي جو
  • از امر قدر در کنف حفظ خداپوي
    با حکم قضا معتکف کاخ رضا شو
  • آميخته با گفته شيرين تو شکر
    اندوخته در حقه ياقوت تو لؤلؤ
  • در زير خم زلف تو خطت به چه ماند
    طوطي که دهد پرورش پر پرستو
  • زخمي که زني در دهن شيرين درمان
    دردي که دهي بر پر سيمرغش دارو
  • آن شاه که در معرکه هنگام جلادت
    شير علمش جسته ز شير اجم آهو
  • در مهد همي عهد ببستي بده و گير
    با دايه همي دابه بجستي به تکاپو
  • زلف پريشيده بر عذارش چو نانک
    بال گشايد در آفتاب پرستو
  • در عوض مويه چشمه راند ز هر چشم
    بر صفت ديده مويه کرد ز هر مو
  • گشت بدانگونه موي موي که گفتي
    در بن هر موي کرده تعبيه آمو
  • طعن جفا بر شهي مزن که به دورش
    بيضه نهد در کنام شاهين تيهو
  • سرو بود بر کنار جوي و من اينک
    سروم و جاريست در کنار مراجو
  • گو نچمد از قفاي گور به هر دشت
    گو ندود در هواي کبک به هر سو
  • گور و گوزنش منم به ديده و ديدار
    گو منما در فراز و شيب تکاپو
  • تيغ تو هنگام وقعه کرد به دشمن
    تير تو در وقت کينه کرد به بدگو
  • گو نفرازد عدو به بزم تو رايت
    گو نکند خصم در بر تو هياهو
  • دي خرد وصف ذات او مي گفت
    که بزرگست و در جهان يکتاه
  • صوت و حرف و کلام ناشده خلق
    ذکر مدح تو بود در افواه
  • بر جمال و جلال و شوکت تو
    در و ديوار شاهدند و گواه
  • روز هيجا که در عروق زمين
    بفسرد همچو خون مرده مياه
  • خنجري چون جحيم در کف دست
    چهره يي چون بهشت زير کلاه
  • بسکه در خون خويشتن پس مرگ
    دست و پا مي زنند چون جولاه
  • خطش به چهره رنگين چو مشک بر شنجرف
    تنش به جامه فاخر چو نقره در ديباه
  • چو پشت گردون در سجده خديو جهان
    به پيش رويش آن زلف کرده پشت دوتاه
  • ز بس برودت در طبع روزگار حرون
    که منجمد شده قوه نما به طبع گياه
  • به مان آذر و کانون که شعله در کانون
    چنان فسرده نمايد که شاخ سرخ گياه
  • هرات را که جهانيست در ميان جهان
    چسان گشود مهين شهريار ملک پناه
  • به وقت بهمن کز تيره جرم ابر مطير
    سپهر نيلي در بر کند پرند سياه
  • سپهر قلزم خوناب گشت و تير ملک
    در او به قوت بازو همي نمود شناه
  • جهانستان ملکا بدسگال سوز شها
    تويي که پشت فلک در سجود تست دو تاه
  • قوام بخت تو چندانکه در بسيط زمين
    کهين غلام تو بر آسمان زند خرگاه
  • روز آدينه شدم بر در خلوتگه شاه
    نامه مدح به کف چشم ادب بر درگاه
  • روزي از بهر تسلي به کنارش خفتم
    تا در آن لجه معروف درافتم به شناه
  • خود از آنگونه که مي بردمد از دامن جوي
    راست در دريا هرگز نشود شاخ گياه
  • چه دهم شرح ز جا جستم و بيرون رفتم
    از قضا دخترکي نادر ديدم در راه
  • گشت نابود چنان در غم او هستي من
    که روان درگذر صرصر مي جثه کاه
  • دو لبش آب خضر کرده نهان در ظلمات
    غبغب او ز دل سوخته انباشته چاه
  • اهل و فرزند درآويخته چون سگ در من
    کاي به افسونگري و حيله فزون از روباه
  • هيچ در خانه نهادي که گرفتي خادم
    هيچ بر سفره فزودي که فزودي نانخواه
  • سرورا حاسدم از رشک به حسرت گويد
    به سخن در نسرشتست کسي مهر گياه
  • اين نه جادوست خداوندا کاين شاعري است
    کس چنين در نتوان سفت مرا زين چه گناه
  • قاآني تا کي سخن از سر خدايي
    در رهگذر باد چرا غره شود کاه
  • فرمانده آفاق محمد شه غازي
    کز فر و شرف در دو جهان آمده يکتاه
  • خاص از پي آنست که مدح تو سرايد
    ورنه چو بود خاصيت نطق در افواه
  • اسب رنجانيد دي پاي مرا گفتم بدو
    چون شوم در بزم صدر از لنگي پا عذرخواه
  • از خدا خواهم سرايم در ثنايت شعرها
    کت به وجد آرد روان چون مژده فتح هراه
  • سرشک ريزدم از ديده هر زمان که کنم
    در آفتاب جمال تو خيره خيره نگاه
  • قلم به دست تو هنگام جود در جنبش
    بدان مثابه که ماهي کند به بحر شناه