167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • دزدي است اين نه غنا کز موش طبعي هر زمان
    دانهاي غير دزديدن در انبان داشتن
  • در دو گيتي هرچه بيني يک حقيقت بيش نيست
    کت نمايد مختلف زين نقش الوان داشتن
  • پاک بايد دل تن را آلوده باشد باک نيست
    زانکه در ظلمات بايد آب حيوان داشتن
  • صورت قنبر به ياد آور که داني مي توان
    در سواد کفر پنهان نور ايمان داشتن
  • با خيال دوست بنگر روي زشت اهرمن
    تا بداني مي توان در ديو غلمان داشتن
  • شير اوژن حسن شه آنکه ازوست
    در فشان نطق عيسوي دم من
  • شاه سياره در خوي خجلت
    از چه از شرم راي محکم من
  • ديده من اشک ريزد سينه من شعله خيز
    در ميان آب و آتش لاجرم مأواي من
  • هر مژه خاريست در چشمم عجب کاين خارها
    سالمند از موج اشک چشم طوفان زاي من
  • من همان داناي رسطاليس فکرم کامدست
    در تن معني روان از منطق گوياي من
  • شاه شيراوژن حسن شه آنکه گويد نه سپهر
    خفته در ظل ظليل رايت اعلاي من
  • من همان هوشنگ تهمورس نژادم کامدست
    غرقه در خون اهرمن از خنجر براي من
  • کوس شه گفتا منم آن لعبت تندر خروش
    کآسمان در گوش دارد پنبه از آواي من
  • خسروا گر چند روزي گشتم از درگاه دور
    در ازاي اين جسارت کرده چرخ ايذاي من
  • ور گناهي در حقيقت نيست تشريفم فرست
    تا ز تشکيک بلا ايمن شود بالاي من
  • توزي و کتانشان لباس در آذار
    قاقم و سنجابشان لبوس به کانون
  • فارس چه ايران زمين کدام که شهريست
    در نظر همتش سراچه مسکون
  • عمر تو همچون روي در آخر اشعار
    بادا آخر مدار گردش گردون
  • ز شنگرف شفق زنگارگون چرخ
    چو زنگاري لباسي غرقه در خون
  • نباشد عقده جز اندر دل خاک
    نباشد فتنه جز در چشم مفتون
  • نخستين در مزينان خرگه افراشت
    چه خرگه قبه اش همراز گردن
  • سياوخشي که رويد در صف جنگ
    ز تيغ ضيمران رنگش طبرخون
  • عيان از چهره اش چهر منوچهر
    نهان در فره اش فر فريدون
  • کنون قاآنيا ختم سخن کن
    که در اسلوب شعر اينست قانون
  • ساده گر اين چنين بود زير تو هيچ نغنود
    همدم لوطيان شود در سرش اوفتد جنون
  • در دل از بهر عارض و لب او
    بوس ها مي کنم همي تعيين
  • در دل وراي اين چنين دارد
    ياد و مهر جناب شمس الدين
  • در سايه بيد بيدلان بيني
    سر خوش ز خمار باده نوشين
  • چون چشمه طبع من روان شد باز
    آبي که فسرده بود در تشرين
  • اين قرعه به نام ما بر آور هان
    اين جرعه به کام ما در آور هين
  • با چهر چو گل اگر چمي در باغ
    نرمک نرمک حذر کن از گلچين
  • لفظي که نه در مديح او باشد
    بر سر کشدش قضا خط ترقين
  • مدحش سبب نجات و غفرانست
    چون در شب جمعه سوره يس
  • هر مايه که بود آفرينش را
    در ذات تو گشته از ازل تضمين
  • آن را که ثناي حضرتت گويد
    جبريل در آسمان کند تحسين
  • بحري که به خشم بنگري در وي
    زو شعله برآر آذر برزين
  • در رحمت آبي از تواضع خاک
    زيرا که مخمري ز آب و طين
  • يک آسمان کواکب هردم چکد ز ابر
    مانا سپهر هشتم دارد در آستين
  • بربسته مرغ زير و بم چنگ در گلو
    بي اهتمام باربد و سعي رامتين
  • آن باژگونه گنج روان بين که در هوا
    آبستنست چون صدف از گوهر ثمين
  • بودم درين خيال که ناگه ز در رسيد
    آن سرو ناز پرورم آن شوخ نازنين
  • برگرد خرمن سمنش خوشه هاي زلف
    گفتي که زنگيانند در روم خوشه چين
  • هر نظم دلپذير که جز در ثناي تست
    مانند گوهريست که ريزد به پارگين
  • از آن شراب که با نور او توان ديد
    نزاده در شکم مادر آرزوي جنين
  • خلعتي از رشک ار در پيکر ناهيد تاب
    پيکري از تاب او بر چهره خورشيد چين
  • خلعتي ار فرهي خجلت ده بدر منير
    پيکري از روشني رونق بر در ثمين
  • بسته خم کمندش در وغا يال ينال
    خسته نوک پرندش روز کين ترگ تکين
  • باده پيش آر از آنکه در گذرد
    عيش نوروز و جشن فروردين
  • عقل آهسته گفت در گوشم
    نقب بيجا مبر به حصن حصين
  • به شکر خنده گفت قاآني
    در بهار اين قدر مکن تسخين