نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان سعدي
بر تخت جم پديد نيايد شب دراز
من دانم اين حديث که
در
چاه بيژنم
اي خوبتر از ليلي بيمست که چون مجنون
عشق تو بگرداند
در
کوه و بيابانم
گويند مکن سعدي جان
در
سر اين سودا
گر جان برود شايد من زنده به جانانم
باش تا جان برود
در
طلب جانانم
که به کاري به از اين بازنيايد جانم
رفيقانم سفر کردند هر ياري به اقصايي
خلاف من که بگرفته است دامن
در
مغيلانم
وين طرفه که ره نمي برم پيشت
وز پيش تو ره به
در
نمي دانم
اي کاش که جان
در
آستين بودي
تا بر سر مونس دل افشانم
بس که
در
منظر تو حيرانم
صورتت را صفت نمي دانم
شب نيست که
در
فراق رويت
زاري به فلک نمي رسانم
چه دامن هاي گل باشد
در
اين باغ
اگر چيزي نگويد باغبانم
تو عشق آموختي
در
شهر ما را
بيا تا شرح آن هم بر تو خوانم
شمشير برآور که مرادم سر سعديست
ور سر ننهم
در
قدمت عاشق دونم
من اهل دوزخم ار بي تو زنده خواهم شد
که
در
بهشت نيارد خداي غمگينم
مگر طوبي برآمد
در
سرابستان جان من
که بر هر شعبه اي مرغي شکرگفتار مي بينم
نه بي او عشق مي خواهم نه با او
که او
در
سلک من حيفست منظوم
رفيقان چشم ظاهربين بدوزيد
که ما را
در
ميان سريست مکتوم
تو مپندار کز اين
در
به ملامت بروم
دلم اين جاست بده تا به سلامت بروم
سعديا
در
قفاي دوست مرو
چه کنم مي برد به اکراهم
اي رفيقان سفر دست بداريد از ما
که بخواهيم نشستن به
در
دوست مقيم
باغبان گر نگشايد
در
درويش به باغ
آخر از باغ بيايد بر درويش نسيم
اي که دلداري اگر جان منت مي بايد
چاره اي نيست
در
اين مسئله الا تسليم
سروبالايي که مقصودست اگر حاصل شود
سرو اگر هرگز نباشد
در
جهان آسوده ايم
ما
در
خلوت به روي خلق ببستيم
از همه بازآمديم و با تو نشستيم
تا تو اجازت دهي که
در
قدمم ريز
جان گرامي نهاده بر کف دستيم
خود سراپرده قدرش ز مکان بيرون بود
آن که ما
در
طلبش جمله مکان گرديديم
صفحه قبل
1
...
2214
2215
2216
2217
2218
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن