نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان قاآني
ازين خبر دل افغان خدا چنان لرزيد
که روز گرما
در
دست خلق بابيزن
در
حصار به رخ بست مرزبان هري
گشاد قفل و برون ريخت گوهر از مخزن
بسا پياده که
در
جوي و جر بخفت و هنوز
برون نکرد زنخدان ز چاک پيراهن
مدينه يي چو مداين رزين و شاه گزين
گزيد جاي درو چون شعيب
در
مدين
وسيله يي بگمار و رسيله يي بنگار
فروغ صدق بجوي و
در
دروغ مزن
در
افکنند به دز تير چرخ و کشکنجير
برآورند عدو را دمار از ميهن
چو هست راي دورنگي دگر درنگ مکن
سر وفاق نداري
در
نفاق مزن
به بحر فارس فرستاد ده سفينه سپاه
همه مصالح پيکار
در
وي آبستن
عروس فتح و ظفر تا کراکشد
در
بر
شموش جاه و خطر تا کرا نهد گردن
يکي ز روزنه حجره
در
سراچه نظر کن
ببين چگونه برقصند بام و خانه و برزن
چو بزم خواهد روحي مصورست
در
ايوان
چو رزم جويد مرگي مجسمست به جوشن
به روز رزم که آهن دلان آهن خفتان
بسان آتش سوزان نهان شوند
در
آهن
مگر به باغ سراپرده زد بهار که باز
سپاه سبزه و گل صف کشيد
در
گلشن
ظهور قدر تو
در
اين جهان بدان ماند
که نور مهر درافتد به چشمه سوزن
کسوف شمس و قمر نيست جز ز پستي ما
از آنکه
در
کره خاکمان بود مسکن
هلا افاده حکمت بس است قاآني
مپاش
در
بر سيمرغ دانه ارزن
گفتي به سر گنج مقيمست دو افعي
يا
در
کف بيضاي کليمست دو ثعبان
در
سينه کشيدم ز جهان پاي به دامن
کز دست فراق تو برم سر به گريبان
گاه از الم دوري دلدار به حسرت
گاه از ستم گنبد دوار
در
افغان
برخيز که برخاست ز جا عيش
در
آفاق
برخيز که بنشست ز پا فتنه به دوران
برخير و ببين خلعت ميمون وزارت
در
پيکر جان پرور عباس قليخان
يا
در
و گهر وام کند ز ابر که آرد
از بهر نوال کرمش مخزن شايان
تا داغ ولاي تو بر او نقش نگيرد
مشکل که شود نطفه جنين
در
دل زهدان
چونان که ز لاحول سراسيمه شود ديو
در
عهد تو از نام گله گرگ هراسان
جز ذات خداوند که لايدرک ذاته
بر راي تو سري نبود
در
خور کتمان
در
چنگ بت ساده بط باده تو گويي
اين لعل بدخشان بود آن ماه درخشان
داراي جوان بخت وليعهد که
در
مهد
بر دولت او کودک يک روزه ثناخوان
بر کوهه رهوار پلنگست به بربر
در
پهنه پيکار نهنگست به عمان
در
جسم گرانمايه دل راد تو گويي
درکوه احد بحر محيط آمده پنهان
ميران جوان بخت کهن سال وي اينک
در
کاخ تو منقادتر از طفل دبستان
احباب تو چون برق همه روزه به خنده
اعداي تو چون رعد همه ساله
در
افغان
گوهر من همه از جزع يماني پيدا
گوهر تو همه
در
لعل بدخشان پنهان
گوهر من همه چون طفل يتيمست حقير
گوهر تو همه چون
در
يتيمست گران
بشکفاند ز رخت ناشده
در
لب فردوس
برفروزد به دلت نامده بر کف نيران
روي بت سيمين بر من
در
تو نمايد
چون لوحه سيمين به بر طفل سبق خوان
عيسي نه و چون عيسي همسايه خورشيد
آدم نه و چون آدم
در
روضه رضوان
يوسف نه و بيژن نه وليکن شده آونگ
چون يوسف و چون بيژن
در
چاه زنخدان
با ظلمت ظلمستي و مطبوع چو انصاف
در
کسوت کفرستي و ممدوح چو ايمان
از بس به هري خون زدم تيغ فروريخت
در
دشت هري تعبيه شد کوه بدخشان
جز شاه که
در
بخشد و سيماش درخشد
ما ابر نديديم درافشان و درخشان
جز شاه که
در
بزم سخندان و سخنگوست
ما مه نشنيديم سخنگوي و سخندان
ماني به محمد که بدين ملک و خلافت
در
تاج زرت گوهر فقر آمده پنهان
روزي نسب خويش بدانگونه بيان کرد
در
عهده راويست سخن خاصه چو هذيان
در
مدح ملک بسکه ز لب ريزم گوهر
گويي که لبم را نبود فرق ز عمان
زيبق آکندي
در
گوش و بنشنيدي پند
ناز زلزال تند لرزان شد زيبق سان
ژاژها گفتي اي ري که اگر شرح دهم
همه گويند مگو
در
حق ري اين بهتان
شه چمد زي تو بلي نبود بي مصلحتي
مصطفي
در
غار ار وقتي گردد پنهان
مشکين تو کني راغ را به خرداد
زرين تو کني باغ را
در
آبان
ليکن به طريقي که
در
ره از وي
گردي ننشيند به هيچ دامان
باغيست
در
آن باره بارک الله
گيتي همه از نکهتش گلستان
صفحه قبل
1
...
2212
2213
2214
2215
2216
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن