167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • در ديده تعب ميخ فنا بکوب
    وز تيشه شغب بيخ عنا بکن
  • در زلفکان او تا چشم مي رود
    بندست يا گره چينست يا شکن
  • مي نوش در صبوح تابنگري فتوح
    کز روح راح روح آسايد از حزن
  • بر بام بيخودي کوس بلا بکوب
    در طاق بيهشي تار فنا بتن
  • در عين اقتدار تسليم کن شعار
    چون صدر نامدار سالار انجمن
  • در ديده گوان مژگان زند خدنگ
    بر گردن يلان شريان شود رسن
  • تا ناله مي کند از عشق گل هزار
    تا سجده مي برد در پيش بت شمن
  • مه ميان انجم از خجلت نگردد آشکار
    آشکارت گر ببيند در ميان انجمن
  • يعلم الله هيچکس زينسان رسن هرگز نديد
    حلقه اندر حلقه خم در خم شکن اندر شکن
  • ني چو قرص آفتابي من چراغ صبحگاه
    در وصالت نيست الا جان سپردن کار من
  • شاه فرخ رخ که يابد فر فرزيني ازو
    هر پياده کش دود در پاي اسب پيلتن
  • اي جوان بختي که بي شيريني اوصاف تو
    هيچ کودک برنگيرد در جهان لب از لبن
  • در تميز قبله هرکس را ببايد اجتهاد
    واندرين معني نبايد خلق را تقليد و ظن
  • تير را داني که بايد در کمان آرد کمين
    قارن آرش کمان گودرز گرشاسب مجن
  • هر وشاق محفل او يوسفي کز فرط حسن
    جان چندين يوسف مصريش در چاه ذقن
  • داعي ابليس را از در بران
    جامه تلبيس را از بر بکن
  • تن بکاه اي خواه در تيمار جان
    تا به کي جان کاهي از تيمار تن
  • اين نه جبرست اختيارست اينکه خوي
    خويش را بشناسد از در عدن
  • تا نگويي حال اگر زينسان بود
    چيست حکمت در تکاليف و سنن
  • مي نخيزد يک عقيق الا که زرد
    گر بجنبد باد کينش در يمن
  • بود اگر يعقوب راضي از قضا
    از چه گريان گشت در بيت الحزن
  • اينهمه چون و چرا را اي علي
    بر سر بوجهل جهلان در شکن
  • در صدفها هرچه مرواريد بود
    ابر بستد تا فشاند بر سمن
  • ارغنون بستست بلبل در گلو
    تا به گل خواند نواي خارکن
  • حاجي آقاسي خداوندي که هست
    هر دو گيتي در لفظش را ثمن
  • زنده بادا تا ابد خصمش وليک
    در عذاب و محنت و بند و شکن
  • دلي نديده ام از هرچه در جهان بيزار
    بجز شمايل سنگين دلان عهد شکن
  • دل منست که گويي درم خريده اوست
    هر آنچه در همه آفاق کلفتست و محن
  • دل منست که از بسکه صابرست و حمول
    هنوز در عجبم کاو دلست يا آهن
  • دل منست که در شهر هرکجا قمريست
    چو هاله حلقه زنان آيدش به پيرامن
  • سقر ز خلق نضيرت نظير جنت عدن
    شبه ز نطق نزيهت شبيه در عدن
  • گفتا قاآنيا سرا چه سرودي
    گفتمش اي نطق در ثناي تو الکن
  • گفت منش مي ستايم از در ياري
    رو که تو مردي سفيه هستي و کودن
  • پس در درج دهان گشود و بيان کرد
    مطلع خورشيد ساري از دل روشن
  • تازه جوان در سخن که چرخ کهنسال
    آمد و با من سرود کاي گل گلشن
  • صفحه و کلکي بگير در کف و بنگار
    هرچه سرايم به مدح شاه جهان من
  • کلک لاغر در بنانش ماهي بحر محيط
    شکل جوهر بر سنانش گوهر بحر عدن
  • مهر لامع نزد رايش کوکبي در احتراق
    نسر واقع با سنانش طايري بر بابزن
  • جوهرش در تيغ و تيغ اندر نيام گوهرين
    آن پرن اندر هلالست اين هلال اندر پرن
  • خاصه کز فيروزي اين مژده صاحب اختيار
    شد چنان شادان که جانش مي نگنجد در بدن
  • وز نسيم اين اثر در دکه سلاخ شهر
    گشت خون گوسفندان غيرت مشک ختن
  • زين بشارت در ميان عيد اضحي و غدير
    عيد ديگر شد عيان از امر مير مؤتمن
  • وز چراغان در شب تاريک سرزد آفتاب
    چون گل سوري که روز ابر تابد بر چمن
  • رسد کي توسن وهمم در اقليم صفات او
    همان بهتر فروبندم لب از اين گفتگوها من
  • رسيد تا به در حصن غوريان که به خاک
    نيافريده چنو قلعه قادر ذوالمن
  • نه بس شکفت که همچون ستاره در تدوير
    هزار گنبد دوار گنجدش به ثخن
  • هزار پهلو پولاد خاي پتياره
    گزيده بهر حراست در آن حصار سکن
  • کهين برادر دستور مرزبان هرات
    مشمر از در کينش دو دست تا آرن
  • پرند هندي ترکان نمودي از پس گرد
    چو در شبان سياه از سپهر عقد پرن
  • ز زخم توپ و آشوب شهريار جهان
    ز بسکه شد در و ديوار باره پر روزن