نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان قاآني
به گرد رزم چو
در
زنگبار خورشيدم
به پشت رخش چو بر بوقبيس عمانم
دو هفته رفت که از فاقه
در
قلمرو فارس
نژند و خوار چو مصحف به کافرستانم
علي الخصوص که
در
فرق مي بتوفد مغز
ز شوق حضرت فرمانرواي ايرانم
کسان بهشت برين را
در
آن جهان بينند
من از شمايل ترکان درين جهان بينم
ز ابرو و مژه دلبران شهر آشوب
خدنگ غمزه ز هر گوشه
در
کمان بينم
به تار طره عابدفريبشان دل خلق
چو مرغ
در
قفس افتاده ز آشيان بينم
ولي به چشم تأمل چو موشکاف شوم
ز فرق تا به ميان فرق
در
ميان بينم
گلاب و عنبر و شنگرف و زعفران
در
بزم
ز بهر نشره رخسارشان عيان بينم
مر اين غزل که ازو وحش و طير
در
طربند
سزاي مجلس خاص خدايگان بينم
در
آشيان همايون هماي همت او
زمانه را چو يکي مشت استخوان بينم
ز يمن مهر تو اي ماه آسمان جلال
به خويش هرکه
در
آفاق مهربان بينم
به دهر بخت تو تا حشر کامران بادا
چنان کش او را
در
دهر کامران بينم
تا هرکسي مجله نگارد به کفر ما
در
هر محله ساغر مي برملا زنيم
خالي نيافتيم دلي را زمهر تو
تا
در
حضور او دم ازين ماجرا زنيم
در
عهد چون تو صدري انصاف ده رواست
تا ما قدم به مدرسه بر بوريا زنيم
يسار نادرست که
در
عهد چون تويي
ما دم به شکوه از سخن ناروا زنيم
بر تن زنيم زخمه و
در
پرده هاي جان
چندين نوا ز سوز دل بينوا زنيم
نه کيمياگريم که تا کوره و دمي
در
پيش رو نهاده دم از کيميا زنيم
يا حبذا اگر پي مدح و ثنا رويم
وا ويلتا اگر
در
قدح و هجا زنيم
اين جمله طيبتست هنيئا لنا که ما
در
بزم نامرادي جام بلا زنيم
برگ و نواي ما همه
در
بينوايي است
راه مخالف از چه به ياد نوا زنيم
يا همچو شمع خرگهي از ريسمان و موم
در
پهلوي سرادق شمس الضحي زنيم
در
هرکجا که همت ما برکشد علم
خالي قلم به خط ثواب و خطا زنيم
کبر و ريا فکنده به نيروي عشق پاک
اعلام فقر
در
حرم کبريا زنيم
در
راه خصم زينسو کبش فدا نهيم
با ياد دوست زانسو کأس فدا زنيم
خود دوزخي به نقد چرا ز آتش خيال
در
روح بيگناه و دل بي خطا زنيم
همچون هزاردستان
در
گلشن سخن
هر دم هزار دستان از مصطفي زنيم
گو چهره اش نگه کن از حلقهاي زلف
يزدان اگر نديدي
در
بند اهرمن
چون ديدمش دويدم و
در
بر کشيدمش
خوشدل چنان شدم که ز ديدار بت شمن
گفتم خمش که صاحبدل
در
جهان بسيست
گفتا مگو که صرف گمانست و محض ظن
تابان
در
محيط جلالت جهان مجد
جغتاي خان بن ارغون خان بن حسن
اين
در
آن صدف که ز آزرم گوهرش
بيغاره از شبه شنود لؤلؤ عدن
آخر نه اين نبيره آن کز خدنگ او
در
پهنه جسم گردان آزرم بر وزن
آخر نه اين ز دوده آن کاتش حسامش
در
دودمان افغان افروخت مرزغن
وان پنج ره هزار بدش مرد کينه جوي
با ششصد از عجم همه
در
رزم شيرون
رفت و شکست موکب مسروق را و گشت
هم
در
يمن شهير و همش خلق مفتتن
بگذر ز انبيا چه بزرگان که روزگار
پيوسه شان قرين شجن داشت
در
سجن
سنجر مگر نه
در
قفس غز اسير بود
واخر به چاربالش فرگشت تکيه زن
بشکيب کز شکيب شود قطره پاک
در
بشکيب کز شکيب شود خاره بهر من
دلتنگ تر ز غنچه کسي ني ولي به صبر
بيني کزان شکفته تري نيست
در
چمن
روزي رسد تيغ يمانيت
در
يمين
آرد زمين معرکه چون ساحت يمن
روزي رسد که چونان محمود زاولي
در
سومنات بت شکني بر سر شمن
روزي رسد که خصم تو سرافکند به زير
چونان کسي که ناگه
در
گيردش وسن
صدري که
در
قلمرو شرع رسول گشت
کلکش چو تيغ شاه جهان محيي سنن
شاه زمانه فتعلي شه که روز رزم
در
گوش بانگ شاد غرش لحن خارکن
شاهرخ خان کش رود گردون پياده
در
رکاب
با فر فرزين نشيند چون بر اسب پيلتن
مهر لامع نزد رايش کوکبي
در
احتراق
نسر واقع بر سنانش صعوه يي بر بابزن
کلک لاغر
در
بنانت ماهي و بحر محيط
شکل جوهر بر سنانت گوهر و بحر عدن
اي خداوندي که دارد از عطاي عام تو
منتي بر هرکه
در
گيتي خداي ذوالمنن
مدح او چون
در
پذيرفتي عطايي لازمست
اينچنين بودست تا بودست ميران را سنن
صفحه قبل
1
...
2210
2211
2212
2213
2214
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن