نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان قاآني
نهفته مردمک چشم هردو
در
يک چشم
بدان صفت که دو مغز اندرون يک بادام
دو جان ميان دو پيکر ولي ز يکرنگي
به طرز نوري کاوراست
در
دو ديده مقام
درون جامه و بيرون ز جامه آنگونه
که نشوه مي گلرنگ
در
بلورين جام
شديم سالک راهي که
در
مسالک آن
نبود زحمت رفتار و رنجش اقدام
چو نور شمع ز مشکوة
در
زجاجه صاف
درون پرده ز بي پردگي مشاعل عام
دگر شبير و شبر کز کمال قرب به حق
نبود واسطه شان جبرئيل
در
پيغام
دگر تقي که ز يمن صلاح و تقوي او
نمانده
در
همه آفاق اسمي از آثام
دگر شهنشه دين عسکري که عسکر او
فرشتگان همه بودند
در
قعود و قيام
سؤال کرد که اين ماه
در
چه بايد ديد
چه واردست درين باب از رسول انام
رهين خدمت اويند
در
زمين ابدان
مطيع حضرت اويند بر فلک اجرام
چنان رفيع بود آفتاب دولت تو
که خيره ماند
در
ارتفاع او اوهام
هنوز ناشده
در
جام بسکه هست لطيف
همي بپرد همراه بوي خود به مشام
به پيش نشوه چشم تو مي چه تاب آرد
به اشکبوس کشاني چه
در
فتد رهام
بدان رسيد که انديشه خون شود
در
مغز
ز شرم آنکه به مدحش چسان کند اقدام
به يمن راي رزين تو بس عجب نبود
که کودکان همه بالغ شوند
در
ارحام
چو
در
اجابت مسؤول وجود تو دارد
هزار بار فزونتر ز سائلان ابرام
در
شهر ري امسال به هرسو که نهم گام
هرکس صنمي دارد گلچهر و گل اندام
هر شام کشد تنگ
در
آغوشش تا صبح
هر صبح زند چنگ به گيسويش تا شام
نه هست مرا طلعت زيبا که نگاري
در
بزم من از ميل طبيعت بنهد گام
جاسوس تو هستند
در
آفاق شب و روز
مهمان تو هستند به پيکار دد و دام
اقلام نه گر نامه فتح تو نگارند
هرگز نبود فايده
در
فطرت اقلام
اجرام ز امر تو مگر خلق شدستند
ورنه چه بود اينهمه تأثير
در
اجرام
اوهام به عزم تو مگر چنگ زدستند
ورنه چه بود اينهمه تعجيل
در
اوهام
تو گفتي گشت طالع آفتابي
که شد از طلعتش روشن
در
و بام
در
آن يک شهر زنده دل به زندان
وزين يک ملک تقوي کار بدنام
غمش
در
خانه دل کرده منزل
ولي ويران کن منزل چو ظلام
درآمد از درم القصه چونان
که
در
آغاز گم کردم سرانجام
چو
در
دستست چوگان مي بزن گوي
چو نزديکست صيدت برمچين دام
چو اين بشنيدم از آن ترک سرمست
سبک جستم زجا
در
جستن کام
مئي کز بوي آن چون ذره از مهر
جنينها رقص کردندي
در
ارحام
اثر چون
در
عروقش کرد باده
فرو باريد شکر از لب و کام
منالش آورند از هند و از چين
خراجش
در
دهند از مصر و از شام
نه گر اوصاف او روزي نگارد
چه خاصيت بود
در
خلق اقلام
نرگسش را مست ديدم گفتمش هشيار باش
کز خرد دورست مستي خاصه
در
ماه صيام
بي رضايش نطفه
در
زهدان اگر گردد جنين
باز زي پشت پدر برگردد از زهدان مام
اي که گفتي باد
در
چنبر نبندد هيچکس
ياد پايش را نديدستي مگر بر سر لجام
زانکه
در
اين آخر شوال لطف ايزدي
کردي عيدي فاش صدره خوشتر از عيد صيام
همچو طفلي کاو به مهد اندر خسبد بهر شير
خنجرش از شوق خونريزي نخسبد
در
نيام
روي کيوانم سيه شد عقد پروينم گسيخت
رفت ماهم
در
محاق و زهره ام بشکست جام
ورنه گر گوي زمين سرتا قدم آتش شدي
کي توانستي کشيدن شعله
در
آن ازدحام
ز اختيار خود آن دم زمانه دست بشست
که
در
کف تو نهاد آسمان زمام مهام
تو چون
در
آخر دور زمانه خلق شدي
همي حسد برد آغاز دهر بر انجام
ميان اينهمه رايات کفر
در
عالم
تو برافراشتي اعلام دولت اسلام
منم پيمبر نظم و پيمبران را نيست
به فکر کردن حاجت چو
در
رسد الهام
رونده سيلي
در
ره گرم عنان پيچد
دو دست سد کنم و سيل را بپيچانم
بزرگ بارخدا داند آنکه از
در
حرص
نسوده دست توسل به هيچ دامانم
چو کوزه دست بکش نيستم چو
در
بر کس
که آبرو برد از بهر لقمه نانم
کيم من آخر قاآني آسمان هنر
که
در
سخا و سخن بو فراس و قاآنم
چو سرمه روشني چشم مردمم آوخ
که بي بهاتر از سرمه
در
سپاهانم
درون درع چو
در
آب عکس خورشيدم
فراز رخش چو بر کوه ابر نيسانم
صفحه قبل
1
...
2209
2210
2211
2212
2213
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن