نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان قاآني
يا چون شرف عقل به گفتار خردمند
يا چون اثر عشق
در
آهنگ شباهنگ
به پيش دانه خالش
در
آن ترازوي زلف
هزار خرمن دين را عيار يک جو سنگ
همش ز حلقه چشمان رکابدار شوم
که با مجره عنان
در
عنان نمايم تنگ
برنده رگ شريان فتنه درگه صلح
درنده دل شيران شرزه
در
صف جنگ
هماره تا نبود گوشه گير
در
پي نام
هميشه تا نبود باده خوار طالب ننگ
گر به خرچنگ ديده يي مه نو
در
مه نو نظاره کن خرچنگ
حامي دين چنان که يارد ساخت
کعبه را
در
کليسياي فرنگ
کسوت جان نگيرد از دشمن
تا نگردد برهنه
در
صف جنگ
در
زمين وغا ز خون يلان
رود نيل آوري به يک آهنگ
خسروا اي که زهره
در
بزمت
به نواي طرب زند آهنگ
جز زلف تو بر رخ نشنيديم که هرگز
در
روم گشايد حبشي دست تطاول
گل بلبله باده به کف دارد از شوق
در
جوش و خروش آمد زان بلبله بلبل
گفتم به فلک چون زنم اعلام فصاحت
در
خاک چو قارون رودم گنج تمول
حزمت دو جهان را به يکي دانه دهد جاي
با آنکه
در
اجسام روا نيست تداخل
شخص تو ز انداد برد گوي فضيلت
عدل تو
در
اضداد نهد رسم تعادل
حزمت بسزا داد جهان داده و اينک
در
فکر که چون وارهد از ننگ تعطل
در
عهد تو اضداد به انداد شبيهند
از بسکه فکندي به ميان رسم تماثل
در
نظم عناصر شود ار حزم تو ناصر
قاصر شود از دامنشان دست تبدل
حزم تو اگر مانع عزم تو نبودي
نه مه نبدت
در
رحم مام تمهل
پيوسته شود چو پوست با گوشت
از عدل تو
در
بدن مفاصل
در
پيش ابر اگر ز سخايت رود سخن
پيشانيش عرق کند از فرط انفعال
رسوا شود حسود تو
در
هرکجا که هست
چون دزد شب که ناگه درگيردش سعال
روز وغا که از دم شمشير سرفشان
در
گام اکدشان متوقد شود نعال
بنوش باده و نوشان به ياد رحمت حق
که فضل بار خدا شاملست
در
همه حال
دليل صدق تناسخ بس اينکه
در
صف رزم
پلنگ پيش تو روبه شود هژبر شکال
به چاه ويل بود سرنگون مخالف تو
بدان مثابه که
در
چاه اصفهان دجال
مر مرا هست چاکري که بود
در
مديحش زبان ناطقه لال
خال
در
طاق ابرويش گويي
جا به محراب کعبه کرده بلال
که بود مر مرا ز پاکي اصل
پاس شرع رسول
در
همه حال
زان سپس گفت که مي ارچه به شرعست حرام
ليک
در
عيد پي گفتن شعرست حلال
خاصه
در
تهنيت شمع شبستان عفاف
مهد عليا که مر او را به جهان نيست همال
حور فردوس به بزمي که کنيزان ويند
فخرها مي کند ار استد
در
صف نعال
گوهر زندگي او که نهان از نظرست
باد پيوسته مصون
در
صدف عز و جلال
دونده از دره تنگ همچو باد صبا
رونده
در
شکم سنگ همچو آب زلال
کفست
در
دهنت يا يک آسمان پروين
سمست زير پيت يا يک آشيان پر و بال
به چشم سر نگرد هرچه
در
دلست اميد
هنوز گوش سرش ناشنيده بانگ سؤال
آن مه گشاده بود خداي از بهشت
در
وين مه گشوده اند بهشتي وشان جمال
آن گفت مه چگونه ضعيف است يا قوي
وين گفت
در
کجا به جنوبست يا شمال
بالله خيال ابروي تو بود
در
دلم
ديدم به ماه نو که مجسم شود خيال
در
پيش عفو عامش طاعت کم از گنه
با جود دست رادش لؤلؤ کم از سفال
چونين که بخت اوست
در
آفاق لاينام
يارب به باد ملکش همواره لايزال
گفتم که از مغايبه آيم سوي خطاب
تا چند
در
غياب شوم محمدت سگال
چندان بقاش باد که
در
عالم وجود
يابد بقاي او به بقاي حق اتصال
پهلو زنان حروف مخارج به يکدگر
من
در
ميانه هائم و حيران خموش و لال
ز بهر گنج مبر رنج
در
سراي سپنج
يکي نخست به دست آر داروي آجال
گر از فنا بگريزي
در
آهنين باره
ور از اجل به پناهي به آهنين سربال
پزشک را فکني
در
هزار بوک و مگر
بري به کارش سيصدهزار غنج و دلال
رضاي بار خدايست
در
اوامر او
که جز به وفق رضاي خدا نداد مثال
کمال قدرت حقست و نيست هيچ شکي
در
اينکه صورت هستي ازو گرفت کمال
ز کلک کاتب شد راست
در
صحيفه الف
خميده از کف خطاط شد به دفتر دال
صفحه قبل
1
...
2207
2208
2209
2210
2211
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن