167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سعدي

  • من از اين بازنيايم که گرفتم در پيش
    اگرم مي رود از پيش اگر مي نرود
  • خواستم تا نظري بنگرم و بازآيم
    گفت از اين کوچه ما راه به در مي نرود
  • موضعي در همه آفاق ندانم امروز
    کز حديث من و حسن تو خبر مي نرود
  • اي نظر آفتاب هيچ زيان داردت
    گر در و ديوار ما از تو منور شود
  • چون متصور شود در دل ما نقش دوست
    همچو بتش بشکنيم هر چه مصور شود
  • چون دور عارض تو برانداخت رسم عقل
    ترسم که عشق در سر سعدي جنون شود
  • سعدي در اين کمند به ديوانگي فتاد
    گر ديگرش خلاص بود زيرکي شود
  • هرگزم در سر نبود انديشه سودا وليک
    پيل اگر دربند مي افتد مسخر مي شود
  • غيرتم گويد نگويم با حريفان راز خويش
    باز مي بينم که در آفاق دفتر مي شود
  • گر من از خار بترسم نبرم دامن گل
    کام در کام نهنگست ببايد طلبيد
  • سخن سعدي بشنو که تو خود زيبايي
    خاصه آن وقت که در گوش کني مرواريد
  • اگر صد نوبتش چون قرص خورشيد
    ببينم آب در چشم من آيد
  • سرابستان در اين موسم چه بندي
    درش بگشاي تا دل برگشايد
  • به حسن دلبر من هيچ در نمي بايد
    جز اين دقيقه که با دوستان نمي پايد
  • تو همچو کعبه عزيز اوفتاده اي در اصل
    که هر که وصل تو خواهد جهان بپيمايد
  • سروي چو تو مي بايد تا باغ بيارايد
    ور در همه باغستان سروي نبود شايد
  • گر سر برود قطعا در پاي نگارينش
    سهلست ولي ترسم کو دست نيالايد
  • توانگرا در رحمت به روي درويشان
    مبند و گر تو ببندي خداي بگشايد
  • مرو به خواب که خوابت ز چشم بربايد
    گرت مشاهده خويش در خيال آيد
  • اگر چه صاحب حسنند در جهان بسيار
    چو آفتاب برآيد ستاره ننمايد
  • به لطف دلبر من در جهان نبيني دوست
    که دشمني کند و دوستي بيفزايد
  • ميان انجمن از لعل او چو آرم ياد
    مرا سرشک چو ياقوت در کنار آيد
  • ز چرخ عربده جو بس خدنگ تير جفا
    بجست و در دل مردان هوشيار آيد
  • گر پرتوي ز رويت در کنج خاطر افتد
    خلوت نشين جان را آه از حرم برآيد
  • ندانم ابروي شوخت چگونه محرابيست
    که گر ببيند زنديق در نماز آيد