167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان سعدي

  • تو عاشقان مسلم نديده اي سعدي
    که تيغ بر سر و سر بنده وار در پيشند
  • زينهار از کسي که در غم دوست
    پيش بيگانه زينهار کند
  • در اين روش که تويي پيش هر که بازآيي
    گرش به تيغ زني روي بازپس نکند
  • چنان به پاي تو در مردن آرزومندم
    که زندگاني خويشم چنان هوس نکند
  • بنال سعدي اگر عشق دوستان داري
    که هيچ بلبل از اين ناله در قفس نکند
  • سحر گويند حرامست در اين عهد وليک
    چشمت آن کرد که هاروت به بابل نکند
  • غرقه در بحر عميق تو چنان بي خبرم
    که مبادا که چه دريام به ساحل نکند
  • به گلستان نروم تا تو در آغوش مني
    بلبل ار روي تو بيند طلب گل نکند
  • تا مگس را جان شيرين در تنست
    گرد آن گردد که حلوا مي کند
  • زلف او بر رخ چو جولان مي کند
    مشک را در شهر ارزان مي کند
  • جوهري عقل در بازار حسن
    قيمت لعلش به صد جان مي کند
  • آفتاب حسن او تا شعله زد
    ماه رخ در پرده پنهان مي کند
  • سعدي شيرين سخن در راه عشق
    از لبش بوسي گدايي مي کند
  • چشم سعدي در اميد روي يار
    چون دهانش درفشاني مي کند
  • هم بود شوري در اين سر بي خلاف
    کاين همه شيرين زباني مي کند
  • دلبرا پيش وجودت همه خوبان عدمند
    سروران بر در سوداي تو خاک قدمند
  • شهري اندر هوست سوخته در آتش عشق
    خلقي اندر طلبت غرقه درياي غمند
  • صنم اندر بلد کفر پرستند و صليب
    زلف و روي تو در اسلام صليب و صنمند
  • گاه گاهي بگذر در صف دلسوختگان
    تا ثناييت بگويند و دعايي بدمند
  • در چمن سرو ستادست و صنوبر خاموش
    که اگر قامت زيبا ننمايي بچمند
  • اينان که به ديدار تو در رقص مي آيند
    چون مي روي اندر طلبت جامه درانند
  • سعدي به جفا ترک محبت نتوان گفت
    بر در بنشينم اگر از خانه برانند
  • اي قافله سالار چنين گرم چه راني
    آهسته که در کوه و کمر بازپسانند
  • در طالع من نيست که نزديک تو باشم
    مي گويمت از دور دعا گر برسانند
  • که گفت در رخ زيبا حلال نيست نظر
    حلال نيست که بر دوستان حرام کنند