نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان قاآني
صد جعبه تير بسته به مژگان فتنه جوي
صد قبضه تيغ هشته
در
ابروي فتنه بار
تار کتان به جاي ميان بسته بر کمر
تل سمن به جاي سرين هشته
در
ازار
اي کز نهيب کوس تو
در
گوش خصم تو
بانگي دگر نيايد جز بانگ الفرار
گويي زبان خصم تو
در
روزگار تو
حرفي دگر ندارد جز حرف زينهار
هستي کران ندارد و
در
حيرتم که چون
حزمت به گرد عالم هستي کشد حصار
کلکت گهر فشاند و اين بس شگفت نيست
کاو را هميشه بحر عمانست
در
جوار
کوهي تو
در
وقار و نوائب بسان باد
اين باد درشد آمد و آن کوه استوار
در
هر چمن که باد عتاب تو بگذرد
نرگس ز خاک رويد با چشم اشکبار
آب شعر من فزايد
در
بهار روي دوست
آب نهر او فزون گردد به فصل نوبهار
او ز آب نهر پادشه جست آبرو
من ز آب شعر جستم
در
بروي اعتبار
صبح چون خورشيد رخشان رخ نمود از کوهسار
ماه من از
در
درآمد با رخي خورشيدوار
گفت چشمت را همانا بر لب من سوده اند
کاينچنين ريزد ازو هر لحظه
در
شاهوار
گفتمش بنشين که چين زلفکانت بشمرم
گفت چين زلف من تا حشر نايد
در
شمار
سرو را ده سال افزونست تا از روي صدق
در
خلوص حضرتت مانند کوهم استوار
باژگون درياست پنداري سحاب اندر هوا
کز تکش ريزد همي بر دشت
در
شاهوار
زان شرابم ده که
در
رگهاي من زانسان دود
کز رواني حکم خواجه اعظم اندر روزگار
قهرمان ملک طاعت دست بخت عقل کل
در
تاج آفرينش عارف پروردگار
آنکه از جذبه ولايش
در
مشيمه مادران
عشق ذوق بي شعوري کرده طفلان را شعار
شعر من تابنده کوکب شعر تو تاريک شب
نور کوکب
در
شب تاريک گردد آشکار
ابر نيساني فشاند قطره ليکن چون صدف
صفوتي بايد که گردد قطره
در
شاهوار
من
در
بغل خويش کنم سيم تو پنهان
تا راه به سيمت نبرد دزد ستمکار
مردم همه دانند که من طرفه امينم
در
کار امانت به خيانت نشوم يار
ور رسم تجارت نبود سيم بکاهد
در
مدت اندک برود مايه بسيار
خود را بدو صيد حيله
در
آن خانه فکندم
پنهان به کميني شده چون روبه مکار
مانا مگر از عهد کيومرث بهر شهر
سيمين کفلي بوده
در
آنجا شده انبار
آنان همه سرمست و مرا فرصت دردست
آنان همه
در
خواب و مرا طالع بيدار
در
ساق يکي نرم فرو بردم انگشت
وز پاي يکي گرم برون کردم شلوار
بر دمل آن گاه فرو بردم نشتر
در
ثقبه اين گاه فرو کردم مسمار
در
چشم فرودين همه را ميل کشيدم
نه خواجه به جا باز نهادم نه پرستار
از جيب قلمدان به
در
آوردم چابک
مانند دبيري که بود کاتب اسرار
ويدون همه را
در
عوض جامه و جيره
طومار غزل مي دهم و کاغذ اشعار
در
بهر ملکي ز ايران ملک داري برگزيد
تا به فر او نظام ملک ماند برقرار
شاهش از هر ملک ران
در
ملک راني برگزيد
زان بهر روزش فرستد خلعتي گوهر نگار
خلعتي ناکرده
در
بر کاردش پيکي دگر
خلعتي گيتي فروز از خسرو گيتي مدار
راست پنداري زري تا فارس
در
هر منزلي
حاملان خلعت استاده قطار اندر قطار
خلعتي رخشنده چون گردون ز نور آفتاب
خلعتي آکنده چون دريا ز
در
شاهوار
حصني که
در
بيوت بروج رفيع او
سيارگان چرخ برين رابود مدار
در
تيغش ار طبيعت ارديبهشت نيست
گردد چرا ز مقدم او دشت لاله زار
آري سفينه بشکندش تخته لخت لخت
در
بحر اگر به صخره صما کند گذار
تابد چو تابه، پيکر ماهي درون آب
برقي ز خنجرت کند ار جلوه
در
بحار
دريا
در
آستين تو يا دست درفشان
ثهلان به زير زين تو يا خنگ راهوار
سيمرغ
در
بشصت تو يا تير دال پر
البرز بر به دست تو با گرز گاوسار
در
شاهراه پره جيشت به روز رزم
خون جگر خورد ظفر از درد انتظار
در
عين نوجواني گشتم ز غصه پير
با وصف کامراني گشتم ز مويه خوار
هان اي ملک منم که بهم چشمي سپهر
دادي چو آفتاب مرا جاي
در
کنار
هان تا چه شد که شکر شکر عواطفت
شد
در
مذاق راحت من زهر ناگوار
وز بحر فکر بکر سخن سنج فارياب
تضمين کنم دو
در
يمين هر دو شاهوار
جز شام زلف
در
رخ چون نوبهار تو
نشنيده کس دراز شود شب به نوبهار
وان جمله دهان
در
عوض گوش گشاده
کز راه دهانشان ره دل گيرد گفتار
طاووس خرامان همه حيران شده
در
وي
وان طره چون مار فروهشته به رخسار
صفحه قبل
1
...
2203
2204
2205
2206
2207
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن