نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان قاآني
نشگفت اگر نهنگ نهم نام او از آنک
بودست
در
محيط کف خسروش قرار
گر
در
بهشت نقشي از آن بر زمين کشند
سر تا قدم بهشت بسوزد جحيم وار
اين نيز بنده ييست خداترس و شاه دوست
در
يزد و فارس کرده هنرهاي بي شمار
نه گنبدي که گنبد گردون به عمر خويش
آبي نديده بود
در
آن خاک شوره زار
پيري به يزد ديد شبي خضر را به خواب
در
دست دست خواجه راد بزرگوار
يارب بهار دولت شه باد بي خزان
تا
در
جهان بود سپس هر خزان بهار
چو چتر زرين افراشت مهر
در
کهسار
چو بخت شاه شد از خواب چشم من بيدار
ز عکس چشم مي آلود آن نگار دميد
هزار نرگس مخمور از
در
و ديوار
به چين طره او خال عنبرين گفتي
گرفته زاغي مور سياه
در
منقار
خليفه ملک العرش بر سر اورنگ
عنان کش ملک الموت
در
صف پيکار
عدو به قصد تو گر تير
در
کمان راند
همي دود سر پيکان به جانب سوفار
گفتم آري ميرقاآني منم کز مدح شاه
کلک من دارد شرف بر سلک
در
شاهوار
معني تسليم داني چيست ترک آرزو
بلکه ترک دل که
در
وي آرزو گيرد قرار
دوشم آمد از سخاي او حديثي بر زبان
از زبانم هر زمان مي ريخت
در
شاهوار
نوک کلک او به چشم آرزو شيرين ترست
از سر پستان مادر
در
دهان شيرخوار
جاه او گويند دارد هر چه خواهد
در
جهان
من مکرر آزمودستم ندارد انحصار
طبع او درياي مواجست و موج او کرم
موج دريا راکه تاند کرد
در
گيتي شمار
فتنه
در
شيراز چون مرد مجاور شد مقيم
ايمني از فارس چون شخص مسافر بست بار
روز اول از
در
تدبير ياسايي نوشت
طرفه ياسايي کزو هر کس گرفتند اعتبار
عجز من چون ديد حاجي خواست کز اعجاز خويش
در
وجود من نمايد قدرت خويش آشکار
نه فريدون خان نادانم که از نابخردي
خويش را
در
کار و بار فارس دانم پيشکار
ابر غواصي نداند از کجا آرد گهر
باد رقاصي نداند از چه رقصد
در
بهار
چاه يوسف تعبيت کردست
در
ذقن
ماه گردون عاريت بستست گفتي بر عذار
مرزها از ابر آذاري پر از
در
عدن
مغزها از باد فروردين پر از مشک تتار
باده خواران دگر را قسمتي هم لازمست
ني نصيب تست تنها هر چه مي
در
روزگار
گفتم اي خادم تو مي داني زبان درکام من
هست
در
برندگي نايب مناب ذوالفقار
مست چون گردم معاني
در
دلم حاضر شوند
وز دلم غايب شوند آنگه که گردم هوشيار
باده جان بخشست و دلکش خاصه از دست نگار
خاصه هنگام صبوحي خاصه
در
فصل بهار
خاصه بر صحن گلستان خاصه بر اطراف باغ
خاصه زير سايه گل خاصه
در
پاي چنار
افتخار هر که
در
عالم به اخلاق نکوست
اي عجب اخلاق نيکو را بدو هست افتخار
سرو را خوانند صاحب اختيارت ليک من
نيک
در
شش چيز مي بينم ترا بي اختيار
راستي خواهد مگر آب حيات آرد به دست
کاينچنين پيوسته
در
ظلمان پويد خضروار
خلق مي گفتند اسکندر چو
در
ظلمات رفت
بس گهر آورد مي گفتم ندارم استوار
سرو را صدرا خداوندا همي دانم که تو
نگذرد
در
خاطرت جز نام شاه نامدار
قوت دل قوت جان مايه روح روان
محنت از آن
در
نهان عشرت از آن آشکار
باده ياقوت فام
در
دل الماس جام
هست چو تابنده مهر بر فلک زرنگار
جام بود ماهتاب باده بود آفتاب
ويژه که
در
جوف ماه مهر نمايد مدار
ناظر آيينه را عکس يکي بيش نيست
وانکه
در
آن بنگرد عکس پذيرد هزار
چهر رياحين رود
در
عرق از آفتاب
مروحه زانرو دهد باد به دست چنار
لاله به سان صدف ابر
در
او چون گهر
شاخ شود بارور باد شود مشک بار
شعله تيغش
در
آب گرفکند عکس خويش
ز آب چو آتش جهد جاي ترشح شرار
قطب فلک راي تست طرفه که برعکس قطب
راي تو
در
گردش است بر فلک روزگار
در
عظمت کاخ تست ثاني گردون ولي
اين متزلزل بود وان به مکان استوار
حکم ترا
در
شکوه نسبت ندهم به کوه
زانکه فتد زلزله زابخره بر کوهسار
راي ترا
در
ظهور آينه گفتن خطاست
کش به يکي آه سرد چهره شود پر غبار
صاعقه با خس نکرد برق به خاشاک ني
آنچه کند با عدو تيغ تو
در
کارزار
دلم گرفته ز جور زمانه اي همدم
حديث زهد و ورع
در
ميان ميار مي آر
کز ره نفس گسيخته آمد يک ز
در
چون دزد چابکي که کند از عسس فرار
در
تار زلفکانش تا چشم کار کرد
هي چين و حلقه بود قطار از پي قطار
ترکان پارسي همه از
در
درآمدند
با زلف شانه کرده و با موي تابدار
صفحه قبل
1
...
2202
2203
2204
2205
2206
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن