نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان سعدي
تو را ناديدن ما غم نباشد
که
در
خيلت به از ما کم نباشد
عجب گر
در
چمن برپاي خيزي
که سرو راست پيشت خم نباشد
مبادا
در
جهان دلتنگ رويي
که رويت بيند و خرم نباشد
مکن يارا دلم مجروح مگذار
که هيچم
در
جهان مرهم نباشد
بيا تا جان شيرين
در
تو ريزم
که بخل و دوستي با هم نباشد
لعلست يا لبانت قندست يا دهانت
تا
در
برت نگيرم نيکم يقين نباشد
زنبور اگر ميانش باشد بدين لطيفي
حقا که
در
دهانش اين انگبين نباشد
عشقش حرام بادا بر يار سروبالا
تردامني که جانش
در
آستين نباشد
و گر خورشيد
در
مجلس نشيند
نپندارم که همتاي تو باشد
که دارد
در
همه لشکر کماني
که چون ابروي زيباي تو باشد
مبادا ور بود غارت
در
اسلام
همه شيراز يغماي تو باشد
براي خود نشايد
در
تو پيوست
همي سازيم تا راي تو باشد
سر سعدي چو خواهد رفتن از دست
همان بهتر که
در
پاي تو باشد
در
پاي تو افتادن شايسته دمي باشد
ترک سر خود گفتن زيبا قدمي باشد
مرا به عاقبت اين شوخ سيمتن بکشد
چو شمع سوخته روزي
در
انجمن بکشد
اگر خود آب حياتست
در
دهان و لبش
مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد
خواب خوش من اي پسر دستخوش خيال شد
نقد اميد عمر من
در
طلب وصل شد
پرتو آفتاب اگر بدر کند هلال را
بدر وجود من چرا
در
نظرت هلال شد
امروز
در
فراق تو ديگر به شام شد
اي ديده پاس دار که خفتن حرام شد
آن مدعي که دست ندادي ببند کس
اين بار
در
کمند تو افتاد و رام شد
برگ چشمم مي نخوشد
در
زمستان فراقت
وين عجب کاندر زمستان برگ هاي تر بخوشد
بخت پيروز که با ما به خصومت مي بود
بامداد از
در
من صلح کنان بازآمد
هر که پسند آمدش چون تو يکي
در
نظر
بس که بخواهد شنيد سرزنش ناپسند
در
نظر دشمنان نوش نباشد هني
وز قبل دوستان نيش نباشد گزند
ديوانه گرش پند دهي کار نبندد
ور بند نهي سلسله
در
هم گسلاند
صفحه قبل
1
...
2202
2203
2204
2205
2206
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن