نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان قاآني
بر رفعت قدرم نزند طعنه خردمند
در
خوبي يوسف نکند شبهه خريدار
عارف معني پرست ار صورتي بيند چو تو
هم
در
آن ساعت کند صورت پرستي اختيار
عارفت از نقشت عيان بيند به مرآت وجود
در
ظهور هستي غيبش نمايد انتظار
کي بوده کاستاده بينم مر ترا پيش پدر
همچو خرم گلبني
در
پيش سرو جويبار
ني ني خطا چه رانم همراه خويش برد
هرچ آفريده
در
دو جهان آفريدگار
سدي سديد
در
دره يي بسته کاندرو
وهم از حد برون شدنش نيست اقتدار
يا حاجي از ورود حرم درگه طواف
يا ناجي از خلود ارم
در
صف شمار
هرک از اسامه جست تخلف رسول گفت
نفرين بدو
در
است ز خلاق نور و نار
امروز
در
عوالم هستي ز نيک و بد
رازي نهفته نيست بر آن خضر نامدار
خصم تو همچو خاک نخواهد شدن بلند
الا دمي که
در
سم اسبت شود غبار
در
زير ران من فرسي کافريده بود
اوهام را ز پويه او آفريدگار
در
زير مه فراشته از سيم ساده سرو
بر برگ گل گذاشته از مشک سوده تار
از جزع بست دجله سيماب بر سمن
وز اشک ريخت سوده الماس
در
کنار
هر چيز
در
زمانه به هستيت مفتخر
جز ذات وي که هستي از آن دارد افتخار
يک نااميد
در
همه گيتي نديده چرخ
کاو را نکرده فضل عميمش اميدوار
در
پيش خصم تيغ تو سديست آهنين
برگرد ملک حزم تو حصنيست استوار
اي بر زمين طاعت تو چرخ را سجود
وي
در
نگين خاتم تو ملک را مدار
چون نام همت تو برم از زبان من
در
خوشه خوشه ريزد و دينار باربار
جز مور جوهرش که به کين اژدها کش است
ناديده
در
زمانه کسي مور مارخوار
از چهر نيکخواه تو بادا شکفته گل
در
چشم بد سگال تو بادا خليده خار
اين قبا گويي سپهر چارمين بودست از آنک
بوده
در
وي آفتاب عالم آرا را قرار
گر به قدر آنکه آب آورد يابد آبرو
آبرو جايي نماند بلکه
در
رخسار يار
دست زن بر دامن آل پيمبر تا تو را
در
کنار رحمت خود پرورد پروردگار
در
طواف کعبه دل کوش اگر جويي نجات
کز طواف کعبه گل بر نيايد هيچ کار
اي ميان خلق عالم
در
سرافرازي علم
چون ميان سبزه زاران قد سرو جويبار
افتخار عالمي گر چه درون عالمي
چون روان
در
پيکر و دانش به مغز هوشيار
بريد باد صبا
در
ميانه بود و شنيد
دوان دوان همه جا ره بريد تا کهسار
ز کوه ابر فرود آمد و بلارک برف
کشيد و خون خزان را بريخت
در
گلزار
قرار يافته هر چيز
در
زمانه تو
بغير مال کش اندر کف تو نيست قرار
مثل بود که نگويد سر بريده سخن
بريده سر ز چه آيد هماره
در
گفتار
زمان عمر تو باد از شمار و حصر برون
چنانکه جود ترا نيست
در
زمانه شمار
دود آتش پيچد اندر آب گويي
در
نهفت
لشکر ديو و پري دارند با هم کارزار
مارهاي آتشين بنگر شتابان
در
هوا
با وجود اينکه از آتش گريزانست مار
بسکه اخترها ز اخگرها همي ريزد
در
آب
از شمار اختران عاجز بود اختر شمار
بسکه تير آتشين
در
باغ آيد از هوا
خشم شه گويي درون خلق شه دارد قرار
يانه گويي باژگون گشتست دوزخ
در
بهشت
تا عيان گردد به مردم قدرت پروردگار
کس نديده
در
آفاق اينچنين معمور
به هيچ عصري از اعصار مصري از امصار
زهي سفيد حصارش که نافريده خداي
چنان حصاري
در
زير اين کبود حصار
يکي به شکل چو بر خط استوا خورشيد
يکي به وضع چو
در
صحن آسمان سيار
به نور مردمک چشم معرفت بيند
سواد سر سويداي مور
در
شب تار
بود دو گوهر يکتاش
در
يسار و يمين
چو مهر و ماه روان بالعشي و الابکار
به دست اوست گه جود خامه
در
جنبش
بدان مثابه که ماهي شناکند به بحار
گرش به من نبود التفات باکي نيست
که نيست
در
بر خورشيد ذره را مقدرا
ز قدح پارس چو برگردنت بود تقصير
ز
در
مدحش برگردنت سزد تقصار
زهي ز صاعقه تيغ آسمان رنگت
بسان رعد خروشان پلنگ
در
کهسار
به مهد عدل تو
در
خواب امن رفته جهان
وليک بخت تو چون پاسبان بود بيدار
از آن سبب که
در
آن تنگنايشان نبود
نه رهگذار فرار و نه جايگاه قرار
چهارده تن
در
خانه يي بدين تنگي
که نيک تنگ ترست از دهان ترک تتار
در
مغز هوشيار گر افتد خيال آن
آشفته و گسسته شود مغز هوشيار
اين تيغ نيست آينه نصرتست از آنک
نصرت
در
او شمايل خود ديد آشکار
صفحه قبل
1
...
2201
2202
2203
2204
2205
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن