نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان قاآني
تو فريدوني و
در
عرصه پيکار ز رمح
بر سر دوش تو ضحاک صفت بينم مار
تو فريدوني و شمشير تو ضحاک بود
بسکه بر حال عدو خنده کند
در
پيکار
تو فريدوني و
در
عهد تو ضحاک صفت
شاهدي پنجه به خون دل ما کرده نگار
دل قاآني از آن برده و بربسته به زلف
تاش
در
گوش کند مدح فريدون تکرار
از کن غرض تو بودي و پيش از خطاب حق
بودي نهفته
در
تتق نور کردگار
در
ذات خود چو نور ترا کردگار ديد
با تو خطاب کرد ز الطاف بيشمار
يک جنبشست خامه و انگشت را ولي
فرقيست
در
ميانه نهان پاس آن بدار
آوخ که نقد معني پاکست
در
ضمير
چون بر زبان رسد شود آن نقد کم عيار
زانسان که خط دايره
در
سير همبرست
با مرکزي که دايره بر وي کند مدار
خواهد کس ار ز روي حقيقت کند بيان
در
يک نفس مديح دو عالم به اختصار
مدح تو چون شعاع خور از مشرق لبم
ناجسته
در
بسيط زمين يابد انتشار
تا صبح بهر پيشکش عيد جمله را
در
مجلس اتابک اعظم کنم نثار
افتتاح هر سخن
در
نزد مرد هوشيار
نيست نامي به ز نام نامي پروردگار
چون ز شه اندر گذشتي ختم مي گردد سخن
بر همايون نام يکتا
در
درج افتخار
آنکه کودک
در
رحم گر نام تيغش بشنود
نطفه بودن را شود از پاک يزدان خواستار
ابرکي بخشد به سايل نقد گنج شايگان
ابرکي بارد به جاي قطره
در
شاهوار
باد ديدستي که همچون رعد آيد
در
خروش
ابر ديدستي که همچون برق گردد شعله بار
آن کعبه ييست کش عرفاتست
در
کنف
اين کعبه ييست کش غرفاتست بر کنار
آن زمزمش به زمزمه
در
طعن سلسبيل
وين زمزمش ز زمزم و تسنيم يادگار
بر بام آن ز امن کبوتر کند وطن
در
صحن اين ز بيم غضنفر کند فرار
واجب
در
آن طواف به سالي سه چار روز
لازم درين سجود به روزي هزار باد
مانا ز جوهر ملک الموت
در
ازل
يزدان دو تيغ ساخت جهانسوز و ذوالفقار
ور منکري که باد کشد ابر
در
کتف
شه را نظاره کن ز بر خنگ راهوار
در
چشم اشکبار عدو عکس نيزه اش
ماند به سرو ناز که رويد ز جويبار
در
پيش روي او چو عدو برکشد غريو
ماند همي به رعد که نالد به نوبهار
از باد نعل خنگ ملک فتح را مسير
در
زير ابر رايت شه چرخ را مدار
در
پشت صد کتيبت با تيغ زرفشان
از پيش صد جنيبت با زين زرنگار
صد جعبه تير بسته به مژگان فتنه جوي
صد قبضه تيغ هشته
در
ابروي فتنه بار
دلهاي زندگان همه
در
خط و زلفشان
چون جسم مردگان شده مقهور مور و مار
تار کتان به جاي ميان بسته بر کمر
تل سمن به جاي سرين هشته
در
ازار
اي خلق فارس فارس دولت ز ره رسيد
در
راه او ز شوق نماييد جان نثار
مي ده مرا چنانک هر دم ز بيخودي
آويزمت به جهد
در
زلف مشکبار
اي
در
مذاق من دشنام تلخ تو
چون صبر سودمند چون پند سازگار
گويند از جهان هر تن که بست رخت
در
بند مار و مور گردد تنش دوچار
رو ترک کن ادب ديوانگي طلب
از روي اختيار
در
عين اقتدار
جان بي ولاي او
در
پيکرست ننگ
سر بي رضاي او بر گردنست بار
بنگر به روز جنگ گرزش درون چنگ
کوه ار نديده يي
در
بحر بي کنار
مانا که
در
چنار قهرت نهفته اند
کز اصل خويشتن آتش دهد چنار
سرويست رمح تو
در
جويبار رزم
مرگ گوانش بر ترگ يلانش يار
تا داده صدف داده همي پرورش
در
تو پروري اي ماه به مرجان درشهوار
دلهاي بينباشته
در
چاه نبينند
بينند همي بر زنخت چاه نگونسار
در
هاله خط لاله تو تا شده پنهان
بر لاله من ژاله اشکست پديدار
در
چهره تو خال تو اي غارت کشمير
بر قامت تو زلف تو اي آفت فرخار
چون زنگيکي ساخته
در
خلد نشيمن
چون هندوکي آمده از سرو نگونسار
دوشينه که
در
محفل اغيار نشستي
با ثابت و سيار مرا بود سر و کار
اي صدر قدر قدر که از فرط جلالت
در
حضرت جاه تو فلک را نبود بار
تفي ز شرار سخطت برق به بهمن
رشحي ز سحاب کرمت ابر
در
آذار
در
ملک شهنشاه تويي آمر و ناهي
بر جيش وليعهد تويي سرور و سالار
من مانده بدي با نفس مشوش
من گشته بدي
در
قفس برد گرفتار
آخر نه مگر مهر چو تابنده
در
آفاق
آخر نه مگر ابر چو بارنده بر اقطار
صفحه قبل
1
...
2200
2201
2202
2203
2204
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن