نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
هيلاج نامه عطار
عجب از عقل بيرونم بمانده
عجب
در
خاک و
در
خونم بمانده
در
اينصورت دمادم عين جانست
دمادم با تو
در
شرح و بيانست
در
اينجا پرده
در
پيش دارد
از آن غم دايما دل ريش دارد
چو
در
جانت روي مانند حلاج
همه
در
ذات جان مي ياب محتاچ
خدا با تست ايدل
در
يقين باش
تو منصوري و
در
عين يقين باش
توئي با من بجان جانا
در
اينجا
توئي با ما يقين جانا
در
اينجا
مرا اينراز
در
جانست منصور
نمي يارم
در
اينجا کرد مشهور
ز دست اين عوام الناس اينجا
که
در
شورند و
در
وسواس اينجا
قل الروحست جان با تو سخنگوي
ز بهر ديد ما
در
جست و
در
جوي
در
اين آتش که سوداي جهان است
يکي لمعه
در
اينجاگه عيان است
نيابي جان تو با صورت
در
اينجا
همي بشنو ز منصورت
در
اين جا
که او
در
دل بود پيوسته پيدا
ز دل بنگر سوي جانان
در
اينجا
شود سالک منازل
در
منازل
بقدر خود شود
در
عشق واصل
نمودي روي با من
در
صور باز
نخواهد ماند
در
اين رهگذر باز
چو من جزوم
در
اينجا جمله جزوند
چو من جانم
در
اينجا جمله عضوند
منم راه و منم رهبر
در
اينجا
حقيقت او دمي رهبر
در
اينجا
سلوک اولت
در
صورت افتاد
از آن
در
راه ما معذورت افتاد
يکي ذانم منزه
در
همه من
فکنده
در
تمامت دمدمه من
منم ذرات
در
خورشيد عالم
دميده از دم خود
در
همه دم
چو ديدم باز آندم
در
يقين من
شدم جمله
در
اشيا پيش بين من
تو اکنون قطره شو
در
ديد جانم
که من
در
ظاهر و باطن عيانم
خدا شد اين زمان منصور
در
عشق
درون جزو و کل مشهور
در
عشق
چو
در
عين خدائي پاکبازيم
حقيقت ما
در
اينجا پاک بازيم
چو شور است اينکه
در
جانها فکنديم
که
در
هر قطره طوفانها فکنديم
منم
در
قل هوالله راز ديده
در
اينجا گه هوالله باز ديده
منم
در
قل هوالله راز گفته
اناالحق
در
عيانم باز گفته
چو جان از نور من
در
روشنائي است
در
آدر عاقبت ديد خدائي است
چنان
در
قربت او راه ديده
در
اينجا گه جمال شاه ديده
اگر مي واصلي خواهي
در
اينجا
که بگشايد ترا بيشک
در
اينجا
چو
در
دردت يقين
در
ما نمايد
از اول جان و دل شيدا نمايد
ز درد عشق اگر جانت خبر يافت
همه
در
يک حقيقت
در
نظر يافت
يقين جانست ديدارت
در
اينجا
يقين شد کفر و ايمانم
در
اينجا
تو از عيسي و جان اينجا خبر ياب
توئي
در
چرخ چارم
در
نظر ياب
تو
در
چارم بماني باز مانده
در
اين عين فنائي باز مانده
در
آنعالم که عيسي آن پديد است
در
آنجا هفت گردون ناپديد است
همه
در
چنگل شهباز مانده
همه
در
عشق صاحب راز مانده
از اول آسمان بنگر تو
در
خويش
حقيقت پرده آورده
در
پيش
چو عيسي جان شوي
در
عالم کل
تو باشي
در
يقين روح الله کل
خدائي دارم اينجا
در
يقين من
از آنم
در
دو عالم پيش بين من
از آنم
در
حقيقت پيشوائي
که دارم
در
همه عين خدائي
چنان
در
ذوق بود از سر جانان
ولي استاده بد
در
عشق پنهان
بگفت و هم بگويد او بسي راز
در
آخر او بود
در
عشق سرباز
فلک را با ملک
در
سوي دريا
من امشب ديده ام
در
خويش پيدا
تو داني شيخ بنگر
در
بن بحر
نظر کن
در
ما بين اندر اين قعر
عجب ماندم
در
آنشب کو چنين گفت
در
اسرار آنشب اين چنين سفت
جلالم
در
جلالم بحر مانده
بسي
در
بحر خود کشتي برانده
در
آنروزي که
در
بغداد آيي
ابا ما يکدمي دل شاد آيي
در
ايندريا کنون رفتيم و گفتيم
حقيقت را ز رخ را
در
نهفتيم
کنون بايد ترا کشتن
در
اينجا
ز همراهي تو برگشتن
در
اينجا
اگر هستي خدا امشب
در
اينجا
فرو شو اينزمان
در
سوي دريا
صفحه قبل
1
...
218
219
220
221
222
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن