167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

جوهر الذات عطار

  • نظيرت نيست ليکن در مقامات
    عيان تست در اسرار طامات
  • در آخر بيگمانستي چو منصور
    شده در جمله آفاق مشهور
  • در اين سر جمله در غوغافتادند
    برستند آنکه اندر لافتادند
  • دل عشاق در اسرار آيد
    عيان در ديدن ديدار آيد
  • هميشه در حضور ما نشستي
    در غيرت بروي خود ببستي
  • در اين خورشيد حيرانست عطار
    کنون در جسم جانانست عطار
  • در اين اسرارها مردي کدامست
    در اينجا صاحب دردي کدامست
  • در اين تنهائي و اندوه جانم
    حقيقت در معني ميچکانم
  • بسرگردانست دائم در نهادت
    در اين دنيا عجايب داد دادت
  • توئي اصل حقيقت در طريقت
    که پيدا آمدستي در شريعت
  • چراگفتار بيهوده در آئي
    که در گفتار مانند درائي
  • در آخر ميشوي مر ناپديدار
    در آنسو ميشوي کلي پديدار
  • وصالت در دل خاکست ايدل
    ترا مقصود در خاکست حاصل
  • در معني بيکباره گشادست
    دلت حيران در او دادي ندادست
  • در اينمنزل تمامت در خروشند
    ز بهر يکديگر اينجا بکوشند
  • در اين گرداب جمله مبتلايند
    فرومانده در اين عين بلايند
  • نديدم هيچ همدردي در اينجا
    حقيقت عاشقي مردي در اينجا
  • صدف بشکستم و در معاني
    در اينجا يافتم عين العياني
  • بسوزم خويشتن در نزد عشاق
    صلائي ميزنم در کل آفاق
  • حجابي نيست در عين شريعت
    که يکسانست آخر در حقيقت
  • در اين عنصر حلالست آشکاره
    در اين صورت وصالست آشکاره
  • چنان در گلختي فارغ نشسته
    در گلشن بروي خود بسته
  • چنانم در تجلي همچو دريا
    که جوهر ميفشانم در هويدا
  • منم داناي قرآن در حقيقت
    نمودم جمله در سر شريعت
  • توئي ليکن گمانت در گرفته
    زهر شرحي بيانت در گرفته
  • طبيعت همچو شيطانست در تو
    حقيقت عين رحمانست در تو
  • بيکدم در کشد کشتي بيکبار
    شود در عين دريا ناپديدار
  • در آخر وصل جانانست اينجا
    در اينجا راز جانانست پيدا
  • در اين آيينه بتواني جمالش
    حقيقت ديد در عين کمالش
  • فکندست و همي در گفتگويست
    حقيقت خود بخود در جستجويست
  • در اينصورت تجلي جلالست
    در اين معني يقين عين وصالست
  • تجلي در جلال لايزالي
    ترا بنموده در عين وصالي
  • صفات بحر بنگر در درونت
    صدف در جوهر اينجا رهنمونت
  • در گنج معاني برگشايد
    همه در گنج بيشک ره نمايد
  • جمال يار در صورت بديدي
    در اينجا ديد منصورت بديدي
  • در آخر رفت اندر نيکنامي
    نه در ناپختگي و ناتمامي
  • نه ذاتي اينزمان عين صفاتي
    در امکان حياتي در مماتي
  • گهي در سلطنت سر برفرازد
    گهي در آتش شوقت گدازد
  • گهي عيسي شوي در پايداري
    کني در عشق دائم پايداري
  • فتاده اينهمه در گفتگويست
    سر عشاق در ميدان فکندي
  • شده گردونت در ديد صفاتت
    اگر ماهست در شوقت گدازست
  • بتابيده عيان در هفت گلشن
    ز نورت پرتوي در کائناتست
  • شده آغاز در انجام عشقست
    نمودستي رخت در جام عطار
  • در اعيان تجلي يافت توحيد
    طلبکار بلا باشد در آخر
  • شوم در عين ميدان ناپديدت
    در اين ميدان عشقت پايدارم
  • بجز جانان در اينجاگاه منگر
    هزاران نقش در خاکست ديدار
  • يکي بينيد در اصل حقيقت
    بيابي جمله در عين شريعت
  • مرا نور حقيقت در نهادست
    در گنجينه معني گشادست
  • دلا در وصل جاناني بمانده
    چرا در وصل حيراني بمانده
  • اگر در محنت عيسي رسيدي
    حقيقت ذات در چارم بديدي
  • در اينجا سر آنجا آشکارست
    در آنجا ديد يکتا آشکارست
  • در اينصورت نمودارست جانان
    حقيقت سر او در گلشن آمد
  • در اينصورت چو بنمايد جمالت
    حقيقت در جهان نور جلالست
  • حقيقت من در اينجا راز اويم
    درون جملگي در گفتگويم
  • چگويم اوفتادي در بلايت
    چنين بد رفته آنجا در قضايت
  • زهي ابليس در جانان نديده
    باخر در سوي جانان رسيده
  • همه در گفتگوئي تو فتاده
    يقين در جستجوئي تو فتاده
  • جمال طلعت جانان در اعيان
    نمودي در يقين جمله بديشان
  • همه در وصل گردان الهند
    يقين در عشق سرگردان شاهند
  • گهي در عين پنداري بمانده
    گهي در سر اسراري بمانده
  • ز نوشان در تجلي در گرفتست
    حقيقيت بيشکي پندار رفتست
  • در اول ظاهرت گردد صفاتت
    در آخر بازيابي عين ذاتت
  • خراباتي است دنيا در خرابي
    اگر ساقي در اينجاگه بيابي
  • وصالم در دل خاکست تنها
    در اينجاگه نمايم جمله تنها
  • نشان داري کنون در پاکبازي
    ولي بايد در آخر پاکبازي
  • منم سلطان معني در حقيقت
    که در معني سپردستم طريقت
  • توئي امروز در معني يگانه
    دم منصور داري در زمانه
  • دمادم پير در مستي اسرار
    شدي در حالت اسرار بيدار
  • همه در بحر استغنا فنائيم
    همه در عين ديدار خدائيم
  • همه اينجايگه در گفتگوئيم
    در اين ميدان وحدت همچو گوئيم
  • شفاي عاشقان داري در اينجا
    حقيقت عين ديداري در اينجا
  • کنون عطار بحر لامکانست
    حقيقت در مکين و در مکانست
  • مجموعه آثار عطار

  • صدف بگزيده و بگذاشته در
    نميدانند که دارد گوهر در
  • حقيقت تا ابد در جهل ماني
    بماني در جحيم جاوداني
  • همي کوشند در آزار درويش
    همي هستند در آرايش خويش
  • چه ره يابي بسويش در معاني
    بيابي در حقيقت کامراني
  • در آن بحرند غواصان طلبکار
    کزين دريا برآرند در شهوار
  • شود ظاهر ازيشان در مقامات
    سخنها در فراسات و کرامات
  • شوند غواص در بحر شريعت
    بيابند اندرو در حقيقت
  • هميشه در ملامت عشقبازند
    که يکدم با سلامت در نسازند
  • طالبان در جستجوي او بدند
    عالمان در گفتگوي او بدند
  • در خودي گرفتار آمدي
    لاجرم در عين پندار آمدي
  • سبوي آب در درياچه سنجد
    ولي در کوزه کوچک نگنجد
  • تو سيمرغي وليکن در حجابي
    تو خورشيدي وليکن در نقابي
  • ويس و رامين

  • سخن شان در فصاحت آبدارست
    هنرشان در شجاعت بيشمارست
  • هنر در فارسي گفتن نمودند
    کجا در فارسي استاد بودند
  • گروهي مي خوران در بوستاني
    گروهي گل چنان در گلستاني
  • شکرشان در سخن همراز گشته
    گهرشان در خوشي انباز گشته
  • دريغا نام من در هوشياري
    دريغا رنج من در مهرکاري
  • نشانده دلبرش را در عماري
    چو اندر تاج در شاهواري
  • اگرچه در ميان بوستانم
    ز اشک خويش در موج دمانم
  • منم در آتش هجران گدازان
    توي در مجلس شادي نوازان
  • مرا در دام رسوايي فگندي
    کنون در چاه تنهايي فگندي
  • مرا گم شد جواني در هوايت
    هميدون زندگاني در وفايت
  • گهي در غربت از بيگانگانم
    گهي در فرقت از ديوانگانم
  • به ايران در نژاد او کياني
    بزرگي در نژادش باستاني
  • گهي کردي تماشا در خراسان
    گهي نخچير کردي در کهستان
  • ديوان عراقي

  • گفتگويي در زبان ما فکند
    جستجويي در درون ما نهاد
  • با عشق قرار در نگنجد
    جز ناله زار در نگنجد
  • در دل نکني مقام يعني
    با قلب عيار در نگنجد