167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سعدي

  • چه توان گفت در لطافت دوست
    هر چه گويم از آن لطيفترست
  • تو که در خواب بوده اي همه شب
    چه نصيبت ز بلبل سحرست
  • آدمي را که جان معني نيست
    در حقيقت درخت بي ثمرست
  • هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز
    گو به نزديک مرو کآفت پروانه پرست
  • از دست زمانه در عذابم
    زان جان و دلم همي فکارست
  • در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست
    کيمخت خارپشت ز سنجاب خوشترست
  • عيشست بر کنار سمن زار خواب صبح
    ني در کنار يار سمن بوي خوشترست
  • روي از جمال دوست به صحرا مکن که روي
    در روي همنشين وفاجوي خوشترست
  • تا گل روي تو در باغ لطافت بشکفت
    پرده صبر من از دامن گل چاکترست
  • برادران طريقت نصيحتم مکنيد
    که توبه در ره عشق آبگينه بر سنگست
  • دگر بخفته نمي بايدم شراب و سماع
    که نيک نامي در دين عاشقان ننگست
  • به يادگار کسي دامن نسيم صبا
    گرفته ايم و دريغا که باد در چنگست
  • بذل جاه و مال و ترک نام و ننگ
    در طريق عشق اول منزلست
  • يار زيبا گر هزارت وحشت از وي در دلست
    بامدادان روي او ديدن صباح مقبلست
  • من قدم بيرون نمي يارم نهاد از کوي دوست
    دوستان معذور داريدم که پايم در گلست
  • ساربان آهسته ران کآرام جان در محملست
    چارپايان بار بر پشتند و ما را بر دلست
  • گر به صد منزل فراق افتد ميان ما و دوست
    همچنانش در ميان جان شيرين منزلست
  • هر آن شب در فراق روي ليلي
    که بر مجنون رود ليلي طويلست
  • هر دم که در حضور عزيزي برآوري
    درياب کز حيات جهان حاصل آن دمست
  • آنست آدمي که در او حسن سيرتي
    يا لطف صورتيست دگر حشو عالمست
  • هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده ام
    جز بر دو روي يار موافق که در همست
  • آنان که در بهار به صحرا نمي روند
    بوي خوش ربيع بر ايشان محرمست
  • برخيز که در سايه سروي بنشينيم
    کان جا که تو بنشيني بر سرو قيامست
  • با محتسب شهر بگوييد که زنهار
    در مجلس ما سنگ مينداز که جامست
  • دردا که بپختيم در اين سوز نهاني
    وان را خبر از آتش ما نيست که خامست