167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سعدي

  • جنبش سرو تو پنداري کز باد صباست
    نه که از ناله مرغان چمن در طرب ست
  • توبه کند مردم از گناه به شعبان
    در رمضان نيز چشم هاي تو مستست
  • منکر سعدي که ذوق عشق ندارد
    نيشکرش در دهان تلخ کبستست
  • از هر جفات بوي وفايي همي دهد
    در هر تعنتيت هزار استمالتست
  • بسيار ديده ايم درختان ميوه دار
    زين به نديده ايم که در بوستان توست
  • صد پيرهن قبا کنم از خرمي اگر
    بينم که دست من چو کمر در ميان توست
  • اتفاقم به سر کوي کسي افتادست
    که در آن کوي چو من کشته بسي افتادست
  • خبر ما برسانيد به مرغان چمن
    که هم آواز شما در قفسي افتادست
  • بند بر پاي تحمل چه کند گر نکند
    انگبينست که در وي مگسي افتادست
  • اين تويي يا سرو بستاني به رفتار آمدست
    يا ملک در صورت مردم به گفتار آمدست
  • آن پري کز خلق پنهان بود چندين روزگار
    باز مي بينم که در عالم پديدار آمدست
  • عود مي سوزند يا گل مي دمد در بوستان
    دوستان يا کاروان مشک تاتار آمدست
  • ساربانا يک نظر در روي آن زيبا نگار
    گر به جاني مي دهد اينک خريدار آمدست
  • در وهم نيايد که چه مطبوع درختي
    پيداست که هرگز کس از اين ميوه نچيدست
  • گل نيز در آن هفته دهن باز نمي کرد
    و امروز نسيم سحرش پرده دريدست
  • در دجله که مرغابي از انديشه نرفتي
    کشتي رود اکنون که تتر جسر بريدست
  • هرگز وجود حاضر غايب شنيده اي
    من در ميان جمع و دلم جاي ديگرست
  • شاهد که در ميان نبود شمع گو بمير
    چون هست اگر چراغ نباشد منورست
  • جان مي روم که در قدم اندازمش ز شوق
    درمانده ام هنوز که نزلي محقرست
  • شب هاي بي توام شب گورست در خيال
    ور بي تو بامداد کنم روز محشرست
  • اين قاصد از کدام زمينست مشک بوي
    وين نامه در چه داشت که عنوان معطرست
  • بازآ و حلقه بر در رندان شوق زن
    کاصحاب را دو ديده چو مسمار بر درست
  • بازآ که در فراق تو چشم اميدوار
    چون گوش روزه دار بر الله اکبرست
  • در نامه نيز چند بگنجد حديث عشق
    کوته کنيم که قصه ما کار دفترست
  • آري خوشست وقت حريفان به بوي عود
    وز سوز غافلند که در جان مجمرست