نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان سعدي
همه را ديده
در
اوصاف تو حيران ماندي
تا دگر عيب نگويند من حيران را
گفتم آيا که
در
اين درد بخواهم مردن
که محالست که حاصل کنم اين درمان را
سعدي از سرزنش خلق نترسد هيهات
غرقه
در
نيل چه انديشه کند باران را
مغان که خدمت بت مي کنند
در
فرخار
نديده اند مگر دلبران بت رو را
به جان دوست که دشمن بدين رضا ندهد
که
در
به روي ببندند آشنايي را
خيال
در
همه عالم برفت و بازآمد
که از حضور تو خوشتر نديد جايي را
قباي خوشتر از اين
در
بدن تواند بود
بدن نيفتد از اين خوبتر قبايي را
اگر تو روي نپوشي بدين لطافت و حسن
دگر نبيني
در
پارس پارسايي را
ما ملامت را به جان جوييم
در
بازار عشق
کنج خلوت پارسايان سلامت جوي را
تا خار غم عشقت آويخته
در
دامن
کوته نظري باشد رفتن به گلستان ها
گر
در
طلب رنجي ما را برسد شايد
چون عشق حرم باشد سهلست بيابان ها
اگر تو برفکني
در
ميان شهر نقاب
هزار مؤمن مخلص درافکني به عقاب
کجايي اي که تعنت کني و طعنه زني
تو بر کناري و ما اوفتاده
در
غرقاب
در
باديه تشنگان بمردند
وز حله به کوفه مي رود آب
زهر از کف دست نازنينان
در
حلق چنان رود که جلاب
هر که بازآيد ز
در
پندارم اوست
تشنه مسکين آب پندارد سراب
سعديا گر
در
برش خواهي چو چنگ
گوشمالت خورد بايد چون رباب
بر خاک فکنده خرقه زهد
و آتش زده
در
لباس طامات
جان
در
ره او به عجز مي گفت
کاي مالک عرصه کرامات
به قياس درنگنجي و به وصف درنيايي
متحيرم
در
اوصاف جمال و روي و زيبت
اگرم برآورد بخت به تخت پادشاهي
نه چنان که بنده باشم همه عمر
در
رکيبت
عجب از کسي
در
اين شهر که پارسا بماند
مگر او نديده باشد رخ پارسافريبت
تو شبي
در
انتظاري ننشسته اي چه داني
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکيبت
بلاي غمزه نامهربان خون خوارت
چه خون که
در
دل ياران مهربان انداخت
ز عقل و عافيت آن روز بر کران ماندم
که روزگار حديث تو
در
ميان انداخت
صفحه قبل
1
...
2191
2192
2193
2194
2195
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن