نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان قاآني
هنوز خصم ترا روزگار
در
تک چاه
به بند و کنده گرفتار و ناتوان دارد
رفيع درگهت آن قلعه يي که کنگره اش
سخن به نحوي
در
گوش لامکان دارد
دوش افتاد به دنبال من آنسان که همي
در
شب تيره شهاب از پي شيطان گذرد
قرب سالي بود اي مه که ز بي ساماني
روزگارم همه
در
طاعت يزدان گذرد
خاطر انباشته از مهر جهاندار چنانک
در
ره مهروي اول قدم از جان گذرد
کوه
در
سايه عزم تو اگر گيرد جاي
همچو انديشه ز نه گنبد گردان گذرد
نعمت خان تواش نقمت جان خواهد شد
هر که
در
خاطرش انديشه کفران گذرد
همچو دزدي که نمايد ببر شحنه گذار
گرگ
در
عهد تو چون از بر چوپان گذرد
خشم گيرد خرد از نام عدوي تو چنانک
نام زنديق که
در
بزم مسلمان گذرد
شعر خود را چه ستايم که سخنداني تو
بيش از آنست که
در
وصف سخندان گذرد
باري چه دهم شرح درآمد بتم از
در
واهنگ وفا قصد صفا ترک جفا کرد
امام را چو به منبر درآيد از
در
وعظ
لقب خليفه خيرالانام بايد کرد
به نزد مفتي
در
هر کجا که بنشيند
ستاده دست به کش احترام بايد کرد
به بزم رندان گيسوي چنگ و بربط را
شبي پريشان
در
سوک جام بايد کرد
طناب
در
گلوي شيخ شهر بايد بست
روانه اش بر قايم مقام بايد کرد
زبان تيغش چون آيد از نيام برون
ز بيم تيغ زبان
در
نيام بايد کرد
شعري دو سه
در
مدح اميرالامرا گوي
ميري که ترا صاحب اين جاه و خطر کرد
قاآني ازين نوع سخن گفتن شيرين
بالله که توان کام تو پر
در
و گهر کرد
وايدون پي پذيره جهاندار ملک جم
پا
در
رکاب رخش ثريا ستام کرد
شاها تويي که هر که ترا نيکنام خواست
او را خداي
در
دو جهان نيکنام کرد
باد نوروزي شميم عطر جان مي آورد
در
چمن از مشک چين صد کاروان مي آورد
يا پيام کشتن داراي دي را باد صبح
در
بر اسکندر صاحبقران مي آورد
يا نويد قتل کرم هفتواد دي نستيم
در
چمن چون اردشير بابکان مي آورد
نفس ناميرا نگر کاينک به استمداد باد
نقشها از پرده
در
سلک عيان مي آورد
از سنان لاله کاه از بيد برگ برگ بيد
صنعت پولادسازي
در
ميان مي آورد
مطلعي از مطلع طبعم برآمد کز فروغ
مهر را
در
چادر کحلي نهان مي آورد
جام کيخسرو پر از خون سياووشان کند
در
دل الماس ياقوت روان مي آورد
قصد اسکندر همين ظلمات بدني آب خضر
طبع رمزي زين سخن را
در
بيان مي آورد
از دل صاف صراحي
در
تن تابنده جام
دست ساقي مايه روح روان مي آورد
ني گرفتم از
در
طوسست آسيب از کجا
بر تن و بازوي سام پهلوان مي آورد
معجز تأثير انفاس تو
در
تسخير ملک
از دم عيسي روح الله نشان مي آورد
سوي قاآني ز روي مرحمت چشمي فکن
کز
در
معني نثارت هر زمان مي آورد
ليک چون هموار
در
مدح تو مي راند سخن
روزگارش هر دو عالم رايگان مي آورد
تبيان کند تلبيس را انسان کند ابليس را
هوش هزار ادريس را
در
مغز نادان پرورد
چون مطرب آيد
در
طرب ياري طلب ياقوت لب
سيمين بري کاندر قصب ماه درخشان پرورد
دارد غمم را بيشتر سازد دلم را ريش تر
مانا هزاران نيشتر
در
نوک مژگان پرورد
چون
در
وثاق آيد همي برچيده ساق آيد همي
تکليف شاق آيد همي آنراکه ايمان پرورد
ماه مهين شاه مهان غيث زمين غوث زمان
کز قيروان تا قيروان
در
ظل احسان پرورد
قهرش همه زهر اجل دوشد ز پستان امل
مهرش همه طعم عسل
در
کام ثعبان پرورد
شاها مرا
در
انجمن خوانند استاد سخن
واکنون پريشان طبع من نظم پريشان پرورد
در
خواب گفتش دادگر کاي از خرد بيدارتر
خلاق بيداري شمر خوابي که ايمان پرورد
عباس شاه ملک ستان را نمود ملهم
تا زين نهد برابرش
در
کف حسام گيرد
راي تو آينه است نباشد عجب که
در
وي
نقش خلوص من سمت ارتسام گيرد
ارجو جراحتي که ز دونان مراست
در
دل
از مرهم مراحم تو التيام گيرد
گر جاهلي معاينه گويد که
در
زمانه
مشکل بود که کار تو زين پس قوام گيرد
گويم به شاخ خشک نگه کن که ابر آزار
در
حيله طراوتش از فيض عام گيرد
صبح آفتاب چون ز فلک سر زد
ماهم به خشم سندان بر
در
زد
جستم ز جا گشودم
در
گفتي
خورشيد از کنار افق سر زد
چون داغ ديدگان به ملامت چنگ
در
حلقهاي زلف معنبر زد
در
خون ديده طره او گفتي
زاغي به خون خويش همي پر زد
صفحه قبل
1
...
2190
2191
2192
2193
2194
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن