167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان رهي معيري

  • ز من چه ميپرسي که در جهان باري
    چه آرزو داري
  • دارم شب و روز، از عشق ماهي
    در ديده و دل، اشکي و آهي
  • آشفته خاطر دشمن دون شد
    مي در گلوي مدعي خون شد
  • نه حريفي تا با او غم دل گويم
    نه اميدي در خاطر، که تو را جويم
  • در سينه سوزد دل بي قرارم
    صبري که خواهي ندارم، ندارم
  • بمان خرم اي خاک مينو سرشت
    که در چشم ما خوشتري از بهشت
  • خدايا، خدايا، به جز مهرباني چه کردم؟
    که در آتش از داغ و دردم
  • به جز مهرباني چه کردم من؟
    که در آتش از داغ و دردم من
  • کز ناله بي حاصل من
    در سينه چو گل سوزد دل من
  • مراد من از جهان تويي، مهربان تويي
    شمع محفل من، شادي دل من، در جهان تويي
  • با دگران در گلشن نوشي مي
    من ز فراقت ناله کنم تا کي؟
  • نوگلي پيدا در بهاران کن
    روي و مويش را بوسه باران کن
  • مرا در دل عمري سوز غم پنهان بود
    نواي ني امشب بر آن دامان زد
  • سرخوش از باده مستانه بودم
    در عشق و مستي، افسانه بودم
  • بازآ که در شام غمم صبح اميدي مرا
    صبح اميدي مرا
  • چون آن آتشين لب، مي در سبو نيست
    گل با آن لطافت، هم رنگ او نيست
  • نغمه برکشيده بلبل، لاله خفته در کنارش
    وان که نوگلي ندارد چون خزان بود بهارش
  • ديدم مرغي در طرف چمن، نالد همچو من
    هر دم کند به شورانگيزي، فغان حسرت خيزي
  • يک شب از حسرت رويت نخفتم
    آتش عشق تو در دل نهفتم
  • در سر ندارم هوسي، چشمي ندارم به کسي، آزاده ام من
  • من که در دام هلاک افتاده ام
    من که چون اشکي به خاک افتاده ام
  • داشتم آسودگي در کوي تو
    سوختم چون شمع و گل، بي روي تو
  • وز باد صبا، در دشت جنون، سرگشته ترم من
    ديگر ز جانم اي غم چه خواهي؟
  • فرو خفته چو گل، با سينه چاک
    فروزان آتشي، در سينه خاک
  • ديوان سعدي

  • از در بخشندگي و بنده نوازي
    مرغ هوا را نصيب و ماهي دريا