نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
هيلاج نامه عطار
يقين
در
پيش دار ايمرد سالک
که
در
عين يقين گيري ممالک
يقين چون جان پيامي
در
همه تو
در
اندازي بعالم ديده تو
چو
در
چشمش کمي شد آفرينش
يکي بد
در
يکي عين اليقينش
منم موسي صفت کل رفته
در
طور
دم ار ني زده پس غرقه
در
نور
چو من
در
اين يقين باشم سرافراز
از آن خواهم شدن
در
عشق سرباز
از آن خوانندش اينجاگاه حيدر
که او بگشاد
در
اينجاي صد
در
حقيقت بر تو اين
در
برگشاديم
ترا گنج يقين
در
دل نهاديم
نه شرعست اينکه ميگوئي
در
اينجا
ازين گفتن چه ميجوئي
در
اينجا
تو
در
تقليد و من
در
سر توحيد
کجا گنجد يقين توحيد و تقليد
از اينمعني که من دارم
در
اينجا
حقيقت پايدارم من
در
اينجا
اگر کردم
در
اينجا کار خود راست
که ديدم
در
ازل من کار خود راست
اگر ديدي يکي اينجا طبيعت
در
اندازي
در
آخر مر طبيعت
در
اينجا فرد شد اندر سر دار
ابا ما شد
در
اينجاگه نمودار
فنا خواهد شدن صورت
در
اينجا
نخواهد سوخت منصورت
در
اينجا
دو عالم را بيکدم
در
نمودم
در
آخر اولم بينم که بودم
در
آخر فرد خواهم شد به آخر
دو عالم
در
يکي بينم بظاهر
دو عالم
در
درون خويش ديدم
صفات خويش را
در
پيش ديدم
يکي ديده است جانان را
در
اينجا
يکي پيدا و پنهان را
در
اينجا
عدم را نيستي دان همچو منصور
يکي
در
نيستي هان ياب
در
دور
ندانم جز که لا
در
عشق اينجا
که از لا شد دلم بينا
در
اينجا
در
اينجا وصل کل ديدند يا بار
نه
در
صورت اگرچه زو پديدار
هم او داند وصال خويش
در
خويش
هم او بگشايد اينجا گه
در
خويش
يکي دانم که
در
جمله نمودم
نظر کن
در
زمانه بود بودم
اگر
در
صورت آن اصل ديدي
يقين
در
هر دو عالم وصل ديدي
در
تو
در
حقيقت باز کرده است
دو چشم جانت اينجا باز کرده است
خلايق جملگي
در
گفت و گويند
تمامت سالکان
در
جست و جويند
همه
در
انتظار وصل بودند
همه
در
ديدن اين اصل بودند
در
اين غوغا مرا با تو وصالست
دلم
در
ذات تو عين جلال است
مرا راز نهان ميبايد اينجا
توئي
در
عشق کل
در
راز اينجا
درم بگشاي و ره ده
در
درونم
که هم تو
در
گشا و رهنمونم
دلم چون شد بسي
در
انتظارت
کنون
در
خاک آمد پايدارت
يقين
در
نطق من از گفتن تست
دل و جانم
در
اينجا ديدن تست
منم
در
عشق خود
در
دار دنيا
که ديدستم ز خود ديدار مولا
بسوزانم وجود خود
در
اينجا
يقين کردم سجود خود
در
اينجا
حقيقت
در
صفات نقش ذرات
رسانم جملگي را
در
سوي ذات
چو جان
در
آخر آيد سوي حضرت
رساند مر مرا
در
سوي قربت
در
آنلحظه که جان
در
تن نماند
نماند ما و من جز من نماند
نماند ما و من جز من
در
آفاق
تو باشي
در
يکي شبلي بکلي طاق
هر آنکو عاشق ما شد
در
اينجا
ز ذاتم بود يکتا شد
در
اينجا
چو من
در
پرده صورت عيانم
يقين عشق است
در
شرح و بيانم
ز عشق خود شدم پيدا
در
اينجا
ز عشق خود شدم يکتا
در
اينجا
همان کردم طلب
در
آخر کار
که آيم سوي ايشان من
در
اين کار
چو عشقم بيعدد
در
پرده آورد
برون
در
سوي خود گم کرده آورد
چنان منصور
در
شرح و بيان بود
کزو عشاق
در
شور و فغان بود
وصال اينجاست ک آن
در
پرده گفتم
در
اسرار اندر پرده سفتم
نموداري تو
در
خود باز مانده
عجائب
در
کمان راز مانده
در
اينمعني دمادم سيرها کن
پس آنگه صورتت
در
حق فنا کن
چو توحيدت شود
در
بود جان فاش
تو بشناسي
در
اينجا بود نقاش
تو باشي ليک بيصورت
در
اينجا
چو او خود کيست مشهورت
در
اينجا
تو تا
در
جان شوي اسرار گويان
کمال عشق خود
در
عشق جويان
صفحه قبل
1
...
217
218
219
220
221
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن