167906 مورد در 0.12 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • نبينم همي دشمني در جهان
    نه در آشکارا نه اندر نهان
  • غمي شد فرامرز در مرز بست
    ز در دنيا دست کين را بشست
  • کزو شادمانيم و زو ناشکيب
    گهي در فراز و گهي در نشيب
  • که اين در بسي ساليان کرده اند
    بدين در بسي رنجها برده اند
  • تو مردي بزرگي و نامت بلند
    در نام بر خويشتن در مبند
  • چو بر مهتري بگذرد روزگار
    چه در سور ميرد چه در کارزار
  • يکي نامه بنويس نزد پسر
    به نامه بگوي اين سخن در به در
  • نماند به جز نام زو در جهان
    همه رنج با او شود در نهان
  • اگر در فرازي و گر در نشيب
    نبايد نهادن سر اندر فريب
  • ورا با سپاهش به دژ در بيافت
    در جنگ و راه گريزش نيافت
  • چنان بد که يک روز در بزمگاه
    همي بود بر پاي در پيش شاه
  • ندانست کس در جهان کان کجاست
    به خاکست گر در دم اژدهاست
  • کديور بدو گفت زين در مرنج
    که در خان من کس نيابد سپنج
  • مبادا جز از نيکويي در جهان
    ز من در ميان کهان و مهان
  • چنين گفت کاين کار من در نهان
    بسازم نگويم به کس در جهان
  • به پيش سپه در طلايه منم
    جهانجوي و در قلب مايه منم
  • همي در پناه تو بايد نشست
    اگر زيردستست اگر در پرست
  • دگر هرچ در مردمي در خورد
    مر آن را پذيرنده باشد خرد
  • بکردار شاهان نشيند ببار
    همان در در و دشت جويد شکار
  • رهانيست از مرگ پران عقاب
    چه در بيشه شير و چه ماهي در آب
  • جز از داد و خوبي مکن در جهان
    چه در آشکار و چه اندر نهان
  • بيامد قلون تا به نزديک در
    بکاف در خانه بنهاد سر
  • پيامي فرستم به نزد پدر
    بگويم بدو اين سخن در به در
  • ز ترکان بسي بود در پشت اوي
    يکي کابلي تيغ در مشت اوي
  • ديوان خاقاني

  • من در کعبه زدم کعبه مرا درنگشاد
    چون ندانم زدن آن در ندهد بار مرا